۱۴۰۲ بهمن ۱۹, پنجشنبه

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر می‌کنم و آینده بی کم و کاست قابل رویت می‌شود و من وقایعی را به چشم می‌بینم که هنوز سال ها تا زمان تجربه در اکنون فاصله دارد و رخ نداده و برخی به آن دژاوو نام داده‌اند ، آیا تمام زندگی‌ام در اکنون موجود است و تجربه می‌شود، از تولد تا مرگ.

 آیا گذشته هم در دسترس است؟

آیا می‌توان در آینده بر گذشته تاثیر گذاشت؟

 آیا محبت من به منه کودک، نوجوان یا جوان در گذشته قابل تجربه و تاثیر می‌شود؟

آیا گندم کودک نوازش یا لمس مرا که در آینده به او می نگرم را  متوجه می‌شود؟ 

آيا می‌توان مسیر غلط گذشته‌ای که از خانواده‌ای شکسته و درهم انتخاب کردم را با محبت اکنون به گندم کودک تغییر دهم؟

آیا گندم نوجوان محبت و بوسه‌ی آینده را تعبیر به رخ دادی ماورایی خواهد کرد، ممکن است آن را با خدا اشتباه بگیرد؟ 

یا همواره رويدادها ثابت و غیر قابل تغییر هم چون تصویری هولوگرام تکرار می‌شود؟ 

آیا در اکنون هم من بخشی از تصویری هولوگرام هستم که هزاران سال در حال تکرار است؟

آیا می‌توان با آینده عامدانه ارتباط برقرار کرد؟ 

 اگر چنین باشد، ناظر و منظور ، فاعل و مفعول یکی هستند؟ 

آیا تجربهٔ زیسته‌ی من رویایی بیش نیست؟ 

رویا بیننده کیست؟  مُدرک و مفعول کجاست؟ 

آیا تمامی این جهان خوابی یا اراده‌ای است در لحظه آفرینش، اراده به موجودیت تصویری از هیچ به کل در هنگامی که به هیچ گفت:  موجود باش . و ما شدیم؟ 

آیا من در اینک با تمامی تجربه های زیسته یک خیال هستم؟ 

من کیستم؟ گذشته، حال یا آینده. یا خوابی بلند؟

خواب بیننده کیست؟ 

  

۱۴۰۲ دی ۲۳, شنبه

منم، همه‌اش

 

 

 



 خیلی مثل همیشه مرطوب کننده می مالیدم صورتم که گفت:


  یعنی چی اون وقت؟ می ترسی پیر بشی؟


   نگاه بدگمان لاکردار همون داور بیرونی که به زور درم کدنویسی شده و حتا در خواب مراقبه چی می‌بینم و دین وعرف و خلاصه دنیام ازچارچوبش بیرون نزنه .... و اینا 

  خیلی زود کدهای جدید به روز رسانی شد و ندا آمد:

  - ابله، بیرون خبری نیست. همه‌اش تویی. تصویرم در آینه در زمان گم شد و برای اولین بار تونستم درک کنم،  

 من همان خواب بیننده‌ای هستم که در حال دیدن رویای جهان گندم تلخ است و اگر بنا باشد زمان را حذف کنم که در حقیقت تنها در اکنون حضور دارم و نه گذشته‌ای در اکنون هست و نه آینده ای. 

 جهان پشت رو شد و به یکباره درون قفسه سینه ام خزید. 

و من همه‌ اش شدم.





۱۴۰۲ دی ۱۴, پنجشنبه

دژاوو

 

  شاید دژاوو باشه؟ شاید توهمی ذهنی، هرچه هست تجربه ای حیرت‌انگیز؟

طی چند روز گذشته حس و تصویری غریب از تجربه ای آشنا و شاید قدیمی و مکرر؟ 

  به یاد آوردن لحطه غافل گیرانه مرگ 

لحظه‌ای بسیار جدی و بی شوخی.  عاری از تمام تصوراتی که یک عمر از مرگ برای خودم می سازم . یک..‌.

۱۴۰۲ دی ۵, سه‌شنبه

تهش چی؟

   دیشب تا کی خوابم نمی‌برد،  تصاویر دختران حضرت پدر که به دیار باقی شتافته اند یک به یک برجسته‌ می شد و من لحظه به لحظه دلتنگ. بخصوص شهلا خانم که کل بچگی من به وحشت از از او گذشت. ولی آخر داستان هم خونی خوب بود. بزرگترین درس های زندگی را از سفر ناگهانی شهلا


گرفتم.

یک الگوی ژنتیک در دختران پدر. پسران دختر نمای حضرت پدر . چنان غافل‌گیر شد و غافل گیر شده رفت که تو گویی او هرگز به دنیا نزاده شده.

اما دلتنگی دیشب بدجور بود.  یعنی این آدم ها به همین سادگی از حساب دنیا حذف شدند؟ حتا حضرت پدر و روزی هم من.  همان لحظه‌ای که یک عمر از وحشت فکرش رو ایگنور کردیم. 

نمی دانم چه وقت ولی هر زمان حتم دارم غافلگیر و متاسف خواهم بود.


۱۴۰۲ دی ۳, یکشنبه

من و خودم

   گاهی دلت می‌خواد محبتی بکنی یا حتا ذره‌ای از زیبایی مورد مشاهده‌ ات رو با یکی به اشتراک بگذاری. 

طبق معمول هم هیچ کس به‌ ذهنت نمی‌آد و در واقع کسی نداری. مانند مواقعی که حرفی توی حنجره گیر کرده بپره بیرون و کسی نیست دهان باز کنی.  


مدت هاست مثلن در Instagram یا Spotify  خیلی دلم هوس تسهیم داشته باشد،  برای خودم در   WhatsApp میفرستم. مهم فقط لحظه‌ای است که ارسال می‌شود.  باور کن ماجرا بیش از این‌که دلی باشد ذهنی است.

البته در این‌که عشقی بی حد در وجود دارم تردید نیست اما این روزها پای هر بساطی یک مرحله به اشتراک‌گذاری گذاشتند و محصولی دلی نیست.




سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...