۱۳۸۶ آذر ۲۴, شنبه

مرا دریاب


دارم از هر نوع زندگی وحشت می‌کنم. چه آدم ببینی چه نه . چه حبس باشی به بند و چه آزاد. در هر حالت کافی است اندیشه‌ای چه به خشم و به قهر از ذهنت عبور کنه
کافی است انرژیت روی یکی کلید کنه
البته بسته به نوع نزدیکی و اختلاط انرژی‌های همسان عملکردش فرق می‌کنه
مهم اینه به نقطه‌ای رسیدم که حتی جرات ندارم به چیزی فکر کنم
خدایا چرا افکار عشقولانه و مثبتم را نمی‌شنوی؟
چرا وقتی نور و روشنایی می‌خوام نمی‌شنوی. شاید هم این حوادث را انرژی در حال انفجار خشم یا اندوه بی‌حد از معصومیت خودم به‌سمت زندگیم کشونده؟ اما خداوندگار عالمیانا. ایزدپاکانا. از خودم به خودم زدی؟
هرچه که هست دیگه بریدم
اگر نشستی مثل ایوب بگم بریدم و بسه؟ من از اول هم تو را خدای قهر و غضب باور نداشت که مهر و لطفت را این‌گونه قهرآلوده پذیرا باشم
پس همان‌گونه خدایم باش که می‌شناسم و باور دارم
از ترس کلام منفی نمی‌گم چی شده
ولی برام دعا کنید که در بد آزمونی افتادم

۱۳۸۶ آذر ۲۳, جمعه

خوشبخت باشیم



فیلم زمان دوربین‌سنگی. صمد خوشبخت می‌شود
البته گو اینکه قدیم کمی تا قسمتی این‌طوری همه چیز شانسی بود و می‌شد به راحتی خوشبخت شد
کافی بود بلیطت ببره.
اما کل زندگی که همه ما در حال تجربه‌اش هستیم. به‌نوعی همان فیلم صمد است و بس. یا به‌قول همشهری، فروغ
پری کوچک غمگینی که از یک بوسه برمی‌خیزد و با یک بوسه می‌میرد
از یک جریمه یا قبض موبایل یا مامور دارایی تا رقیه خانوم هساده بالا دستی که تازه اومدن این محل همادسده‌مون شدن. پلاک سینزده رو می‌گیم. آی لبو! با تو ام ها
می‌تونه جهنم باشه. می‌تونه هیچی نباشه. می‌تونه بهشتی باشه که از صبح چراغ‌ها، همگی سبز و مش سیف‌الله با الاغ پیر بیاد و تو محله سیب زمینی پیاز بفروشه و بی‌بی جهان از پنجره مطبخ داد بزنه

آی مشدی. کجا؟ صبر کن اومدم
دنیا این‌طوری رنگین کمانی می‌شه
اگر این فراز و نشیب‌ها رو باور کنیم، تحمل سختی و تلخی‌ها، ساده تر می‌شه
این نیز بگذرد کلید همه یاس‌هاست
فردا آفتابی و ازآن ما است



۱۳۸۶ آذر ۲۰, سه‌شنبه

منو محبوب کره‌ای


همیشه هاج‌و واج بودم که این چشم بادومی‌ها چطور تفاوت بین هم‌رو می‌فهمن؟
اینا که همه شکل هم هستن. این تفکر من سراسر از جهل من شکل می‌گرفت
قبلا گفتم. یه‌بار دیگه مجبور به یادآوری داستان ملا و ییلاق هستم تا برسم به اصل مطلب
ملا نصرالدین، یه خونه ییلاقی داشت که هربار بار و بنه می‌بست به قصد شش ماه سفر و سر دو هفته برمی‌گشت


دوستی آخر از ملا پرسید: « ملا این چه حکایتی است. تو هر دفعه بار سفر شش ماهه می‌بندی. به ماه نکشیده باز می‌گردی؟» ملا سرش را نزدیک برد و پشت دستش پنهان کنار گوش او گفت: کنیزکی دارم به ییلاق، زشت روی. سیه چرده. تند خوی. از هنگامی که حس می‌کنم کنیزک به زیبایی می‌گراید. درمی‌یابم وقت مراجعت به وطن رسیده است

چند وقته این صدا و سیما با این کره‌ای‌ها شبی جایی .......... خلاصه حال‌شون خوش بوده و در یک بیزنس بزرگ فرهنگی . یک گونی فیلم کره‌ای خریده که تا سر جمباندیم مثل وبا از در و دیوار به خانه‌های فرهنگی‌مان هجوم آورده
خوبیش اینه یانگوم و امپراطور دریا جنسش شرقیه و مال خداد سال پیش. هیچیش به درد باب شدن نمی‌خوره مگر یادآوری دوران اسارت بار زن که گمان نبرم کسی تمایل به تقلیدش داشته باشه



به این می‌گن مبارزه با تهاجم فرهنگی
بی‌عملی در عین عمل
اما بریم سر مشکل من و ملا
امشب یک لحظه به خودم آمدم دیدم، چه غلط‌ها! داشتم بین افسر مین ، با این‌یکی که اسمش رو هنوز یاد نگرفتم مقایسه زیباشناسانه می‌کردم
حتی تونستم بفهم ، این افسر مین‌ که امیدوارم اسمش رو درست نوشته باشم . بعد از 54 هفته پیگیری اجباری و از این آقای امپراطور دریاها بعد از بیست هفته که هنوز نمی‌دونم اسمش چیه، خیلی دوست داشتنی تره
وای منم شدم حکایت ملا. از خونه که در نمی‌آم. تی‌وی هم که با کره فامیل از آب دراومده و عاقبت کارمنم سراومده
پسر دایناسوره به دختر دایناسوره می‌گه: میای بریم خونه ما؟
دختر دایناسوره می‌گه: نه
می‌گه: من بیام خونه‌تون؟
دختره می‌گه نه
پسره می‌گه: خب همین‌کارها رو کردید نسلمون منقرض شد دیگه
خلایق هرچه لایق

۱۳۸۶ آذر ۱۹, دوشنبه

تا اناری ترکی بر می‌داشت

همیشه من می‌دونستم ترشی نمی‌خوردم و خانم‌والده رابراه توی ذوقم نمی‌زد، بی‌تردید طبیب چیره دستی می‌شدم
نذاشتن دیگه. همیشه همه چیز را بنداز گردن بیرون از خودت، بار وجدان دردت آروم تر می‌شه. چرا که نه؟
بهتر از اینه که باور کنی اصولا موجود سه کاری هستیم یانه؟
حالا منم تقصیر همه اون‌چیزها که نشدم را نه به گردن نبود امکانات که بر شانة سبیل اتفاق و عدم درک دیگران می‌اندازم. خدا را چه دیدی، شاید باید الان من یا خانم انوشه انصاری یا شیرین عبادی خلاصه که یه چیزی می‌شدم که چند روز همه‌جا حرف از من باشه
حالا اینهمه فاطمه سلطان برای این بود بگم:
معلومه نباید بیماری ریه من خوب بشه. من‌که همینطور عشق تو وجودم قل‌قل می‌زنه و کسی نیست جمعش کنه. رو آوردم به گلدان‌های پاییزی و کشت زمستانه و بیشتر ساعت را در بالکنی پلاسم. شب که می‌شه، فحش و نفرینش سهم ماه می‌شه که می‌آد و با نیروهای عجیب و غریبش جون و از تن من می‌کشه بیرون و تا مرگ می‌بره.
دیشب وسط هذیان و تب سی‌نه کشف کردم؛ من مجبورم عشقی که درونم هست را خرج کنم. برای همین خرج گل‌ها می‌کنم. باغبان نمونه مازندارن که نشدیم. خداکنه شیت نشم
پاییزه شوخی هم نداره. اونم وقتی تو در طبقه پنج باشی و باد هم بیاد. نتیجه‌ای بهتر از این دستت رو نمی‌گیره
ببین، من هر چی می‌کشم از این نبود عشقه
وای از دلی که درش عشق نباشه. که خدا هم نیست
خدا رو شکر یکی این جاذبه و تاثیر ماه را بر طبیعت کشف کرد
من‌که سه‌چهارم سه‌کاری ها رو می‌اندازم گردن، ایام فول مون
کی به کیه
مردم دنبال یک لقمه نونن. کی به آسمون نگاه می‌کنه ببینه ماه کامله یا نه؟

۱۳۸۶ آذر ۱۸, یکشنبه

منو از ما بهترون


نه ، عزیزم! فکر کردی شوخی است؟
آقایان وقت ندارن! هنوز بررسی مجدد شاهنامه فردوسی تمام نشده. تازه بزودی قرار است هفت پیکر نظامی با جمیع اهل بیت عاشق پیشه اش برسه به‌دست یکی از همین بررسان ساکن قم.
که اگر، وقتی و مجالی بین این‌همه قال ادعیه و نان پیدا شد. کار بررسی مجدد هفت پیکر، از لیلی و مجنون آغاز بشه
که یحتمل کل مجموعه این همشهری مربوطه ممنوع چاپ خواهد شد. تا ............... انشالله یه روز از صبح.
می‌ره اینم پیش امیرارسلان که چون پیشینه تاریخی نداره، حتی میراث فرهنگی هم نیست که ازش دفاع کنه و به خاطر خال مکش‌مرگ‌ مای خانم فرخ‌لقا همچنان بلاتکلیفه
البته به نظر من این همشهری نظامی دچار کارما و آه گلی شد. نوش جان. تا ایشان باشد عمر ما را در پی خیالات واحی یک شاعر عاشق پیشه، آنهم بی نظارت وزارت فخیمه ازما بهترون به بطالت نکشاند
حالا با این بار ترافیک آثار ادبی که بر خلاف همیشه این‌باردر انتظار لغو مجوز چاپ به‌سر می‌برند. فکر می‌کنی تا صد سال آینده نوبت گلی برسه؟
همین‌که بالاخره جواز چاپ را دادن، من باید یک کف دست نان بخورم باقیش را بدم در راه خدا. حالا این که کی این مجوز نکبت را واقعا به دستمون بدن، الله و اعلم
شده مثل فیلم روح. وقتی داشت چک رو به خواهر روحانی می‌داد. اون‌ها بکشه خانم بکش
حکایت منو و اداره از ما بهترون
در جایی که کتب مذهبی دوباره بررسی می‌شه و هفتاد درصد مجوز کتاب‌های قبلی باطل شده. بهتره من نون و ماستم رو بخورم و صدام در نیاد

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...