همیشه من میدونستم ترشی نمیخوردم و خانموالده رابراه توی ذوقم نمیزد، بیتردید طبیب چیره دستی میشدم
نذاشتن دیگه. همیشه همه چیز را بنداز گردن بیرون از خودت، بار وجدان دردت آروم تر میشه. چرا که نه؟
بهتر از اینه که باور کنی اصولا موجود سه کاری هستیم یانه؟
حالا منم تقصیر همه اونچیزها که نشدم را نه به گردن نبود امکانات که بر شانة سبیل اتفاق و عدم درک دیگران میاندازم. خدا را چه دیدی، شاید باید الان من یا خانم انوشه انصاری یا شیرین عبادی خلاصه که یه چیزی میشدم که چند روز همهجا حرف از من باشه
حالا اینهمه فاطمه سلطان برای این بود بگم:
معلومه نباید بیماری ریه من خوب بشه. منکه همینطور عشق تو وجودم قلقل میزنه و کسی نیست جمعش کنه. رو آوردم به گلدانهای پاییزی و کشت زمستانه و بیشتر ساعت را در بالکنی پلاسم. شب که میشه، فحش و نفرینش سهم ماه میشه که میآد و با نیروهای عجیب و غریبش جون و از تن من میکشه بیرون و تا مرگ میبره.
دیشب وسط هذیان و تب سینه کشف کردم؛ من مجبورم عشقی که درونم هست را خرج کنم. برای همین خرج گلها میکنم. باغبان نمونه مازندارن که نشدیم. خداکنه شیت نشم
پاییزه شوخی هم نداره. اونم وقتی تو در طبقه پنج باشی و باد هم بیاد. نتیجهای بهتر از این دستت رو نمیگیره
ببین، من هر چی میکشم از این نبود عشقه
وای از دلی که درش عشق نباشه. که خدا هم نیست
خدا رو شکر یکی این جاذبه و تاثیر ماه را بر طبیعت کشف کرد
منکه سهچهارم سهکاری ها رو میاندازم گردن، ایام فول مون
کی به کیه
مردم دنبال یک لقمه نونن. کی به آسمون نگاه میکنه ببینه ماه کامله یا نه؟
نذاشتن دیگه. همیشه همه چیز را بنداز گردن بیرون از خودت، بار وجدان دردت آروم تر میشه. چرا که نه؟
بهتر از اینه که باور کنی اصولا موجود سه کاری هستیم یانه؟
حالا منم تقصیر همه اونچیزها که نشدم را نه به گردن نبود امکانات که بر شانة سبیل اتفاق و عدم درک دیگران میاندازم. خدا را چه دیدی، شاید باید الان من یا خانم انوشه انصاری یا شیرین عبادی خلاصه که یه چیزی میشدم که چند روز همهجا حرف از من باشه
حالا اینهمه فاطمه سلطان برای این بود بگم:
معلومه نباید بیماری ریه من خوب بشه. منکه همینطور عشق تو وجودم قلقل میزنه و کسی نیست جمعش کنه. رو آوردم به گلدانهای پاییزی و کشت زمستانه و بیشتر ساعت را در بالکنی پلاسم. شب که میشه، فحش و نفرینش سهم ماه میشه که میآد و با نیروهای عجیب و غریبش جون و از تن من میکشه بیرون و تا مرگ میبره.
دیشب وسط هذیان و تب سینه کشف کردم؛ من مجبورم عشقی که درونم هست را خرج کنم. برای همین خرج گلها میکنم. باغبان نمونه مازندارن که نشدیم. خداکنه شیت نشم
پاییزه شوخی هم نداره. اونم وقتی تو در طبقه پنج باشی و باد هم بیاد. نتیجهای بهتر از این دستت رو نمیگیره
ببین، من هر چی میکشم از این نبود عشقه
وای از دلی که درش عشق نباشه. که خدا هم نیست
خدا رو شکر یکی این جاذبه و تاثیر ماه را بر طبیعت کشف کرد
منکه سهچهارم سهکاری ها رو میاندازم گردن، ایام فول مون
کی به کیه
مردم دنبال یک لقمه نونن. کی به آسمون نگاه میکنه ببینه ماه کامله یا نه؟
منم خدا و عشق رو از بیخ گذاشتم کنار....
پاسخحذفبهت که گفتم استراحت کن....
پاسخحذفوالا آدم نگران میشه خب....
هیچ کاری هم از دستنم بر نمیاد ..
اَه ه ه ه ه
:( :( :(
یا حق
پاسخحذفبه قول فرنگیا منم اگزکتلی(1) وقتی به هذیون و تب می افتم از خیلی چیزا من جمله عشق می کنم
خاصیت تبه دیگه چه می شه کرد
شما به تلخی خودت ببخش
(1):exactly