۱۳۸۷ فروردین ۲, جمعه

گندم زهره ماری

تلخ تلخه دروغ چرا؟
حالا هی تلقین به میت بدم که نه تو گندمی اونم از نوع شیرین که من شیرین نمی‌شم
اصلا نه رنگ و قیافه و نه ادا اصول شیرینی جات بهم نمی‌اومد. این شد که در اولین فرصت رجوع به اصلم کردم
از اول سال به جای این‌که تو ذهنم به دیگران گیر بدم. گیر و دادم به خودم و فهمیدم هیچ پخی نشدم جز مشتی اوهام دهن پر کن
برای همینه تا ذهنم می‌خواد به موضوعی بچسبه، با جسارت بهش می‌گم: تو دیگه خفه که هر چی می‌کشم از دست تو نکبته

۱۳۸۶ اسفند ۲۹, چهارشنبه

آی ماهه


دم این دهکدة جهانی گرم کاش چیزای دیگه هم که کم میارم این‌طور برام جور می‌کردین
تا گفتم ماهی ندارم دوستان دست به کار ارسال ماهی شدن
البته نه ماهی سفید
اما خداعمرشون بده. دست خیرتون همیشه نرم

اسم این قهوه‌ای رو گذاشتم
حیرت
تو می‌گی بهش میاد؟








اینم می‌ذارم
کامبیز خپل

این که دیگه پیداست
جناب ذی‌ذی خان

نوروز پیروز

البته نه که فکر کنی عید در این خونه نیومده باشه. نه به خدا
همه چیز از بیخ و بن فنک‌شویی شده تا منفی‌های سال پیش از خونه بره
مدل چیدمان رو عوض کردم
عود روشن و همین
خونه بوی عید نداره چون گل و ماهی توش نیست
خنده‌های شیرین برای یکسال بزرگتر شدن
خدا کنه سال دیگه سال سبزی و عشق باشه برای یک‌یک شماها
سالی خروارخروار شانس و درایت
سالی پر از نعمت آسایش در کنار کسانی که دوست‌شون داریم
سال بخشیدن اون‌هایی که نمی‌دونن چطور جاهلانه به ما زخم می‌زنند
سال رهایی از بندهای گذشته و جهشی بزرگ به آینده‌ای که پیش روست
خداوند این‌گونه خلقت می‌کنه
اذا اراد شیا لقول لهم کن فیکون
وقتی اراده به موجودیت چیزی می‌کنه، با تجسم خلاق خدایی اون‌رو می‌بینه که به کلمه( لقول) می‌گه باش
و اون موجود می‌شه
مام که از روح اونیم، پس می‌تونیم بازی رو همین‌طوری به نفع خودمون پیش ببریم؟
خدایا چرا منو خنگ آفریدی که سردر نیارم؟
خودم و کشتم هنوز تکنیک رو پیدا نکردم که اون چه وقتیه که از یه جایی آرزو می‌کنم که بلافاصله می‌شه
به امید سال انسان خدایی
ولی گفته باشم
من خیلی غمگینم

شب عید

ح
همیشه شب آخر اسفند حتی از روز اول فروردین و حتی لحظة سال‌تحویل برای من خاص تره
به یاد قدیم که رنگ به رنگ شیرینی و شکلات درست می‌کردم و قد دخترها هنوز به میز نرسیده بود که نه گفتن رو یادگرفته باشن
شب، شب دخترها بود و من با تمام وجود سعی در خلق خاطرات رنگین کمونی مایل به طلایی داشتم و مسابة چیدن سفرة هفت سین
هر کی یه انگیزه‌ای داره
به شوقی می‌خواد زودتر به خونه برسه و مراسم شام عید که من مخلص و خفن بهش مقیدم و ..... همیشه همه چیز اون‌طور که ما دوست داریم نمی‌شه
شاید چهارده سال پیش هم در چنین شرایطی قرار گرفتم و از حرصم وقت سال تحویل که دیر وقت دور اون تندیس سرد و سخت میدان آرژانتین دور می‌زدم
بی‌انصافی است اگه بگم الان به اونموقع خیانت کردم یا اون‌موقع به الان
از پشت شیشه وقتی ترافیک رو می‌بینم هول می‌کنم و پر از حس بی‌کسی می‌شیم
چرا جای من اون بیرون بین اون آدم‌ها نیست؟
امسال حتی ماهی نخریدم

آمد نوبهار

















سفره‌ها را از یاد نبریم

۱۳۸۶ اسفند ۲۸, سه‌شنبه

سال سبز


سال و مال و فال و حال و اصل و نسل و بخت و تخت
بادت اندر شهرياري برقرار و بر دوام
سال خرم، فال نيكو، مال وافر، حال خوش،
اصل ثابت، نسل باقي، تخت عالي، بخت رام
******** سال نو مبارك ********


۱۳۸۶ اسفند ۲۷, دوشنبه

کاشکی تموم شه

بدن چیه؟ تا مغزم کش می‌آد . یه‌جور مرگ مغزی شدم که هنوز چون گرمم حالیم نیست
دوشبه که از هشت قرص، لالا
راستش من دیگه حوصله‌ام از خودم سر رفته و از این تهیای بی‌انتها بیزارم
از این همه نگاه دوخته به در، گوش چسبیده به دیوار
از خودم شاکی‌ام. مردم راست می‌گن که: کرم از خود درخته. فکر نکن تو کسی رو نمی‌خوای با این اخلاق سگت، کسی پیدا نمی‌شه تو رو بخواد
آخر ساله بذار کمی اعتراف کنیم بلکه در سال کهنه جا بمونه. صبح ده بار از مردم پرسیدم: امروز چند شنبه است؟
یعنی کی عیده؟
نه به جان عزیزت، آلزایمر نگرفتم. اما ذهنم اومدن عید رو ایگنور می‌کنه
بغضی در تمام وجودم پخش شده که داره خفه‌ام می‌کنه
به‌خدا مردم بسکه دردهایی رو قورت دادم که اینجا از ترس ایمان به انسان خدا بازی صداشم در نیاوردم. اما می‌خوام با خودم رو راست باشم
نمی‌شه همه آدم‌ها عیب داشته باشن و من بی‌عیب
دو روز دیگه عیده، نصف سال رو سگ دو زدم که حالا هیچ‌کس رو نداشته باشم
خدایا هیچ‌وقت هیچ‌کس رو محتاج من نکن که بیاد و مثل یابو بره؛ من کشش ندارم. خب اینم یکی دیگه از معایبم
همین که لج کردم و می‌خوام از خونه در نیام هم یکی دیگه از حماقت‌های منه که دنیا رو به خودش کوفت کرده
از خودم خسته‌ام. انقدر که دلت رو بزنه. از این انسان خدا بازی. از این عشق بازی در ناکجا
از این صبح و شام‌های تکراری و یکنواخت
از نوشتن بیش از همه خسته‌ام و بدتر از اون از کاری را نیمه رها کردن
از این‌که هی می‌ترسم پیش خودم کم بیارم
از اینکه تصویر تکراری هر روزی رو ببینم که رو به زواله

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...