۱۳۸۷ فروردین ۲, جمعه

گندم زهره ماری

تلخ تلخه دروغ چرا؟
حالا هی تلقین به میت بدم که نه تو گندمی اونم از نوع شیرین که من شیرین نمی‌شم
اصلا نه رنگ و قیافه و نه ادا اصول شیرینی جات بهم نمی‌اومد. این شد که در اولین فرصت رجوع به اصلم کردم
از اول سال به جای این‌که تو ذهنم به دیگران گیر بدم. گیر و دادم به خودم و فهمیدم هیچ پخی نشدم جز مشتی اوهام دهن پر کن
برای همینه تا ذهنم می‌خواد به موضوعی بچسبه، با جسارت بهش می‌گم: تو دیگه خفه که هر چی می‌کشم از دست تو نکبته

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...