با اجازه هممحلیها دمی به خمرة دریاچة قو زدیم و به یاد کودکیها
درود و رحمتی نثار روح و روان پاک آقایان اشتراوس و چای کوف سکی کردیم
یادش بخیر این ایام راهنمایی که خانم والده ما دست از شیکی تحصیل ما در ده فرسخ و آبادی اونور تر دست کشیده بود و ما صبحها
با چشم باز دست در دست دایه و قدمزنان یک چارراه آنسو ترک تا دم مدرسة راهنمایی قدم زنک میرفتیم
بعد هم با این آهنگها ورزش صبحگاهی و خلاصه خدا بده برکت
یا دانوب آبی یا بالة دریاچه قو و یا فندق شکن
چه ورزش و نرمش حالی ....آخی یاد مدرسههای مختلط بخیر که همه آبجی دادش بودیم
راستی، در پرانتز
( یادش بخیر شاهکار پرویز صیاد در کاف شو. دریاچة قو با رقص ایرونی.)
" آقای صیاد، یادت زرین در خاطرات بلوغ و کودکی من "
و وای که میخندیدیم به پسر گندههای کلاس که مثل پروانه دستها را بالا و پایین میبردند
و همان کاری را میکردند که ما میکردیم
ما دختر و اونا در سن خنثی بودن هنوز نرسیده به مرز بلوغ
هنوز نرفته به رویاهای خوش زیر پتو
باور کن خیلی از این پسران حوا بعدها که به چشم رفیق نگاهم میکردند گفتند که پسرها و سن بلوغ. خیال یه جنس مخالف تازه وارد
و ساعتها تخیل پردازی زیر پتو
دور از چشم خانم والده و اهل خانه
که البته خیلی هم خوبه. چرا که نه؟ بالاخره انسان باید به یه انگیزهای راه استفاده از تجسم خلاقش را بهخاطر بیاره؟
چی بهتر از رویاهای زیر پتویی؟
خلاصه بهما چه؟
باز شد غیبت پسران حوا که
نه گمانم
غیبتشون در زندگی آدم تا دم گورعادی بشه
یاد آقایان چایکوفسکی و اشتراوس در این وقت شب خوش که ما دوباره حالی کردیم