چه روزی نه؟
حرف نداره.
من که خیلی خوشم امروز و حتم دارم یکی از بهترین روزهایی خدایی خواهد بود
مهم نیست دیگری الان چه حسی داره.
مهم اینه که من فقط با حال طبیعی خودم امروز را شروع کنم
و حالم از لحظة بیداری گفت: خوبه
پس امروز روز چراغهای سبز و راههای گسترده است
زندگی سلام
سلام که نفهمیدیم
بالاخره چی تو رو با این همه سختیها دوست داشتنی کرده
نه که فکر کنی فقط این را نفهمیده باشم . خیلی چیزها را تا حالا نتونستم یاد بگیرم که شاید با اونها مفهوم و رنگ رخسارة شما هم تغییر کنه و شما از یاد نبری که همچنان در حال آموزشم و سخت نگیری
اوه گفتم سخت
دیروز چندتا کیف دستی از اینا که بیمارستانا جدیدا مثل پکیج خانواده به دستت میدن یادگار بیمارستانهای پریا و خودم را از خونه انداختم بیرون
در همین حال پریا چونه میزد که همه درجهها را ننداز لازم میشه
و از منکه:
بچهجان چرا با نگهداشتنش راه برای استفادهاش باز کنیم؟
و خلاصه که یکی از درجهها را محض احتیاط نگهداشت
سرشب اومد که:
الکل نداریم؟
- برای چی میخوای؟
میخوام درجه رو پاک کنم. انگاری تب دارم
از دیشب افتاده رختخواب، سرماخوردگی.
به همین سادگی
درجه کار دستمون نداد.
ترس پریا برای نگهداشتنش کار دستمون داد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر