چرا همیشه فکر میکردم فقط ابراهیم مبتلای کلمه شد؟
از آدم تا من همه به این ابتلا گرفتاریم
یا بد میفهمیم یا اونطوری میفهمیم که دلمون میخواد بفهمیم
یا یه چی تو این مایهها. دینداریمون هم از این رشته جدا نیست
حیف از دینی که از ریسمانهای الهی به رشتة ابتلای به کلمه بپیونده
ابراهیم باور نکرد قراره از بانو سارا بچهدار بشه، زوجه اختیار کرد
آدم باور نکرد نباید با ابلیس دمخور بشه و زد مستقیم به هدف و آنی کرد که نباید
به قول گلی صاحبش گفته بود از این درخت نخورید. خب نخورید دیگه. آدم هم اینقدر بیتربیت؟
به نوح هم گفت: کشتی بساز
و بین تمام این مبتلایان کسی به این فکر نکرد که
برای رسیدن به نقطة آزمون و خطا از چه تضاد بزرگی عبور شده؟
تمام سالهای ساخت کشتی . چه استعاره چه حقیقت. بی تردید و در اوج ایمان بود؟
ابلیس گهگاه وسوسه و زمزمه نمیکرد؟
یا از لحظة قربانی اسماعیل تا رسیدن برکت الهی
چه گذشت بر ابراهیم؟
در فاصلة مصلوب شدن تا ... هر کجا، چه گذشت بر مسیح؟
و از آغاز حرکت تا قتلگاه ، چه گذشت بر حسین ؟
چه گذشت بر انبیا؟
و
چه میگذرد در این عبورهای دشوار برما، بر انسانی که در رنج آفریده شد؟
پیامبران با نیرویی مافوق بشر بهدنیا نیامدند و همه بهنوعی مبتلای همین کلمات سینه به سینه شدهاند
در کتاب بارها تاکید شده: نبی از جنس بشر فرستادم تا دردها و آلام شما را درک کنه
اگر فرشته بود که یک لحظه هم تاب نمیآوردید
خلاصه که خدایا از درک فرامین و اشارتهای شما
تا فهم کوتاه مدت ما میدونی از من تا کجا فاصله است؟
تا ترسهایی که گاه حقیرم میکنه
ترسهایی مولود جهل
خدایا دمی مرا به حال خود تنها مذار
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر