۱۳۸۸ بهمن ۱۲, دوشنبه

چی بگم از عشق اول؟




منتظر بودم نوبتم بشه و اسمم را صدا کنند. محوطه پر بود از آدم‌های منتظری که هر کدوم برای چیزی اومده بودن که شاید هیچ‌وقت بهش فکر نکردند
از دایرة اجرای احکام می‌گم
اما نه موصوع حکم مهم بود و نه موضوع در حال اجرا
چیزی که خوب یاد گرفتم این‌که
همه‌چیز به وقت خودش می‌شه و من فقط باید صبوری را بلد بشم
اما یه نگاهی لمس‌م می‌کرد و از پله‌ها می‌اومد بالا ، رسید به‌من و ازم گذشت
دوباره و سه باره و چهارباره برگشت
دفعه دوم نگاهش کردم و به سختی تونستم به‌یاد بیارم که
یه روزی من عاشق این مرد بودم. عشقی که بهم حس خوبی می‌داد. البته عشقی احمقانه و خام
یه روزم پسر کوچیکه‌اش اومد و التماس دعا که اگه ردش کنی ما یه کاری می‌کنیم با مامانم آشتی کنه
و طبق معمول بارها مام به حکم زنیت و انسانیت پاروی دل و اینا گذاشتیم
نمی‌گم چه‌قدر پول فال قهوه فقط داده بودم تا اون روز که ببینم بالاخره عاقبت ما و این عشق آخرین مدل که خاری شده بود به چشم جمعیت نسوان چی می‌شه
خب چی فکر کردی؟
زنا همین‌طوری عاشق می‌شن. تو بدو بدوی رفقا و حسی که بهت می‌گه : اوه داره از دستت می‌ره
خلاصه که ما رفتیم و شانزده سال هم از اون زمان گذشته که امروز دوباره دیدمش
وای خدا ما زن ها چه موجودات عجیبی هستیم!!
پناه می‌برم به شما در حالی که ذل زده بودم بهش که داشت نزدیک می‌شد، در چند قدمی چنان نگاهم رو به سمت دیگه دادم که بدبخت از ترسش جرئت نکرد بیاد جلو و راهش رو کج کرد
وقتی از ساختمان خارج می‌شدم با شناختی که ازش داشتم مطمئن بودم الان اون بیرون منتظره
یه‌جوری پیچوندم و از پشتش گذشتم که نه‌گمانم اصلا رفتنم را دیده باشه
بعد هزار بار از خودم پرسیدم: احمق. چرا؟ دو انسان که بودید، یا نه؟
بودیم ولی حسی که از اون زمان به خودم تحمیل کردم شاید باعث این برخورد شد
به هر حال می‌خواستم فکر کنه، بس‌که پیر شده نشناخت‌مش. اون‌موقع‌ها خیلی فیس موهاش رو می داد که انصافا یه سیاه نداشت
و امروز، همه سفید بود. حتا به‌نظرم دوست داشتنی هم نبود.
و چه‌قدر خدا رو شکر کردم که همسرش نشدم
چون این شکلی‌ش رو دوست نداشتم
نه بخاطر موهای سپیدش نه اصلا دیگه اون آدمی که عاشقش بودم ندیدم
از نگاهش شناختم و دک و پُز همیشه فوق‌العاده شیک و تابلوش
اینم از پروندة اولین عشق، بعد از آقای شوهر
به هر حال به‌خاطر همه حس خوبی که با او تجربه کردم از هستی سپاس‌گزارم



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...