۱۴۰۲ خرداد ۷, یکشنبه

خاندان کاریابی

مراسم هفت پدر، تیرماه هزار و سیصد پنجاه و هشتم بود که تمام مسیرهای منتهی به خانقاه سفی علیشاه از شدت ترافیک بسته شد و یکی از پای بلندگو التماس میکرد یک عده بروند تا جا برای جماعت منتظر در خیابان باز کنند.
حالا در سفر ششمین پیوسته به جمع خانواده در عالم دگرسو؛ چیزی که از نه اولاد به جا مانده این چند نفر به علاوه هفت نوه غایب دیار فرنگ است.
 ملوک بانو،  من یعنی شهرزاد و علی یا نادر کاریابی
حتا تصورش برای پدر دردناک بود. 
نمی دانست خودش تنها برای تفرش کافی بود. 
تفرشی های قدردان و نمک شناس. 
از چپ ، علیرضا صفائیان،  پسر ژاله کاریابی. لاله دختر حسین ( شهرام کاریابی ).  نوژن و لاله طیبی دختران بانو مریم کاریابی. علی ( نادر کاریابی ). خانم ملوک کاریابی. شهرزاد کاریابی.  پریسا جزایری دختر شهرزاد و آرمان پسر لاله نوه شهرام کاریابی. 

این سه نفر

آخرین مرتبه برای سوگ شهرام شیون زدم تا مرز از حال رفتن،  حدود سال 1369.
اما دیروز این سه نفر باقیمانده ته خون ابراهیم کاریابی است که آرزو داشت اسمش از طریق بچه‌ها همیشگی بشه،  غافل از این‌که جوری زیسته بود که در قلب ملتی همیشگی شد.
و اما سفر ژیلا،  پایان عصر مامان شمسی و به نوعی عصر پدر بود.  آخرین پنجره‌ای که از آن به خاندان کاریابی دل خوش داشته بودم هم بسته شد.
و سوگ پیوسته، موجود من هم از بسته شدن بخش مهمی از تاریخچه ام شد. 
ولی خدایی ژیلا حیف بود. نه
زندگی حیف می‌شود بی ژیلا 



زمان دایره‌ای

     فکر کن زمان، خطی و مستقیم نباشه.  مثلن زمان دایره‌ای باشه و ما همیشه و تا ابد در یک زندگی تکرار شویم. غیر منطقی هم نیست.  بر اصل فیزیک،...