۱۳۹۶ مرداد ۴, چهارشنبه
جهان بیشما
این تهیهای بیآغاز و سرانجام میکشدم بهسوی مرگ
نیاز مرگ، هوای مرگ
تا کجا تهی و بیشادی زیستن؟
سیگار میکشم، چندتا چند تا
پک میزنم عمیق عمیق
به امید این که زودتر این سفرهی بخور تا نمیری جمع شود از تاریخچهام
جهالت هم افتخاریست برای خودش
تا آنگاه که کودکی ابله بودم و معجزهوار تو را میشناختم
زیستن بسیار آسانم بود، به امید و نام تو قدم برمیداشتم و به دور دستها نظر دوخته بودم
چهقدر هم نگران سلامتیام بودم؟
بعد از عمری بی سیگار و عادات مضر نفس میکشیدم پر طراوت و عمیق
تا آنگاه که زیر پایم از تو خالی شد
دنیا بسی تنگ است
چون از کودکی بیبی عادتم داده بود با حساب شما زیستن
جهان بیشما بسیار زشت است و به درد نخور
تهی از خودم
از یهجایی بسکه تنگ و گشادم آمد و فایده نداشت و کسی هم برای دلتنگیهام کاری نکرد
پس کشیدم و تو را هم پس زدم
آخر این چه خدایی است که در من باشد و شادی از من بگریزد؟
تو باشی و مدام اندوه همخانهام باشد؟ و بسیار اقلام دیگر... که به قلم ناید
از وقتی هم که پس کشیدم و انتظار از تو برداشتم ، سکوت درم جاری شد
سکوتی بیتوقع و عمیق
فهم کردم باید از بلا و آفت دوری کنم که فریاد رسی نیست جز خودم و خودم هم که عمری به پشتوانهی شما
لنگ انداختم ماندهام تهی از خودم
۱۳۹۶ اردیبهشت ۴, دوشنبه
۱۳۹۶ فروردین ۱۳, یکشنبه
چهارده فروردین
یکباره زیر پای دلم خالی شد
قل خورد و ریخت
هول عالم به جونم پاشید
که چی؟
ای داد. خاک به سرم؛ فردا چهارده فروردین....
مکث کردم مخم رو جوریدم و دنبال کاری گشتم که به خاطرش هول کدم
هیچ برنامه فوقالعادهای برای فردا ندارم مگر ، وحشت هجوم خاطراتی دور دور
وحشت جریمههای عید.
نه تکالیف عید
یعنی آموزگار گرام همونوقتی که امریه صادر میکرد که برای دفتر دیکته چند برگ بخرید و دفتر مشق هزار برگ و .... می دونست بناست کل عید نتونی جم بخوری چه عید دیدنی و ولگردی
آخر هم کار به زندایی میکشید که هول هولی عصر سیزده بدر جریمههای عید تلمبار شده رو مینوشت
هنوز خوف و کابوس جریمههای عید روی روحم هست
۱۳۹۶ فروردین ۹, چهارشنبه
من که دربست توام
همه اش بازی بیش نیست و یک تکرار بیهوده است که شاید خودمون با ترسها و افکار منفی جذب میکنیم؟
شاید زندگی می خواد یک قدم دیگه به هدف نهایی نزدیک بشیم
هر دلیلی که موجود باشه مهم نیست.
موضوع اینه که نه میفهمم نه می دونم، نه قدرت فهمش رو دارم پیش از رخ داد
میخوام خودم رو به آرامش برسونم و با صبوری مشاهده کنم این وقایع مکرر چی از ما می خواد؟
چه درسی در خودش نهان داره؟
اصلن این خدا چرا همه رو گذاشته و زوم کرده روی ما؟
خلاصه که خنده خنده منتظر مراحل عمل پریا میمونم
با انرژی مثبت
مثل همیشه
خدایا کمکم کن
نذار کم بیارم
تو کی می دونی با کسی کاری ندارم، با خودمم کاری ندارم
لطفن شما هم رحمتت رو از ما دریغ نکن
آخه قربونت برم مگه من کی هستم؟
مگی چقدر به جوهرهی وجودی حضور شما نزدیکم؟
لطفن لطفن تمامش را تمام کن
خسته شدم از تابستون تا حالا ببین چقدر فشار
لطفن لطفن لطفن تمومش کن
من که دربست توام یا سعی میکنم تو باشم
پیپر فلای دردسر
از اونجایی که نمیشه چیزی در نظام کل هستی معیوب و از سر خوشی یا نا خوشی باشه؛
چطور باید باور کنم، اینکه یهو 12 و نیم شب یه ساک لباس فشرده از آسمون صاف میآد میخوره روی سقف ماشین من و کاشف به عمل میآد دختر سرایدار ساختمون میخواسته از خونه فرار کنه و ساک لباسهاش را انداخته پایین و محکم کوبیده شده روی سقف ماشین و عالم و آدم نه تنها خبر شدن
تا چهار صبح هم کتک خورده
و فرار هم منتفی
به این ميگن شر من یا خیر او؟
چهطور دیگه باید به چیزی شک کنم؟
خدایا با همه اینقدر کار داری؟
یا نهکه فقط با من؟
یا شاید داستان دست و قصد و خدا نیست و من در زاویهی بدی از شاهراه راه شیری قرار گرفتم
ولی میتونم با تمام وجود بهش بخندم و از ته دل که :
- فکر کن. اینهمه جا رو ول میکنه هربار بر فرق من فرود میآد
بعد هم بخندم که: عجب مغناطیس قوی دارم به سمت انواع بلایای طبیعی و غیر طبیعی
مثل پیپر فلای دردسر
۱۳۹۶ فروردین ۵, شنبه
رهبر مسیحیان جهان خیال همه را راحت کرد
فرمایشات اخیر یا جدید
یا شاید هم قدیم و من تازه دیده را
شنیدی ؟
خیال جمیع بشریت رو راحت کرده و دو سه روزی است در سرم بالا و پایین میپره و حودش شده کلی ماجرا
خدا رو شکر نه تنها من که هیچ کس تا آخرین لحظه که غزل خداحافظی رو می خونیم
مطمئن نمی شیم کی راست گفته کی دروغ
بعد از مرگ ته زندگی چی بود؟
عاقبت خدا بود یا نبود؟
خبری بود یا نبود؟
رهبر مسیحیان جهان خیال همه را راحت کرد
عیــــــــــــــــــــــــــــــد همهمون مبارک
دروغ چرا؟
از بچگی مدام حتا شده با انگشت روی پام از داخل جیب شلوارم، مینوشتم
شاید حتا به شوق همین یک قلم به این دنیا آمده بودم؟
به هر حال این مدت در دفتر نوشتم
اما ، تایپ روی کیبورد یک چیز دیگه است
سرسرهایست که حروف از بالای آن سر میخوره و بر ورق میریزه
القصه که کلی دلم برای اینجا تنگ بود با یا بی مخاطب
اونش مهم نیست.
مهم اینه که مینویسم تا از سرم بیرون بره و سبک بالا دست دستی یا سر سری کنم
و مهمتر از همه اینکه
عیــــــــــــــــــــــــــــــد همهمون مبارک
اشتراک در:
پستها (Atom)
سفری در خیال کیهانی ( تجربهای هولوگرام)
اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود، آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...