۱۳۸۴ آبان ۱۵, یکشنبه

ابراهيمي زيستن




امروز بعد از يك غيبت كوچيك آمدم ببينم چه خبره ؟
متعجبانه متوجه شدم كه غيبت داشته ام !؟
خيلي عجيبه !؟
من كه اينجا بودم , قلم هم كه آزاد پس چرا ننوشتم ؟
فكرم درگير پديده اي شده كه نه انتظار داشتم و نه گمان شدنش را به اين زودي ها !!
شايد بين ترديد يا شك و ايمان در
تولد يا مرگ و شايد
انتخاب يكي از اين دو دست و پا ميزدم
ابراهيم يك بار به قربان گاه رفت و تكليفش را گفتند
هر از چندي به قربانگاه ميرسم و فيلمبرداري از جايي كه قرباني انجام ميشه متوقف ميشود
و به نتيجه انتهايي نمي رسه كه يكي بياد و بگه :
حالا به جاي اسماعيل چه بايد قرباني كنم ؟
بالاخره سرش را ببرم يا نه ؟
يا اينكه حالا كه ما داريم مي بريم و خون هم بر زمين جاري است ,
چرا يكي نمياد بگه : مزد اين اطاعت چيست ؟
خدايا
يا توان اطاعت خاموش , را در من افزايش بده
يا آگاهي از چرايي ها بده , تا خاموش بمانم

۳ نظر:

  1. يعني ميشه يه روزي همة ما از اين هر روز به قربانگاه رفتن نجات پيدا كنيم ؟ من كه فكر نمي كنم به خدا مزد اين اطاعت هيچ چيز براي ما نيست من يكي كه توان اطاعت خاموش رو ندارم ، اگاهي از چراها هم كه قربونش برم پس مدام دارم ولي تو اين زمونه با مبارزه يا بي مبارزه با دانش يا بي دانش گويا مدام يا به قربانگاه مي رم يا به قربانگاه مي برم حالا عاقبت كار چي ميشه كاش يه كتابي هم بود كه زندگي ما رو توش مي نوشتن ولي خوب جاتون خيلي خالي ميشه وقتي كه نمي نويسيد

    پاسخحذف
  2. salam khale!
    mibini?manam moondam chikar konam?
    hamin doa ro vase manam bokon

    پاسخحذف

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...