۱۴۰۲ دی ۲۳, شنبه

منم، همه‌اش

 

 

 



 خیلی مثل همیشه مرطوب کننده می مالیدم صورتم که گفت:


  یعنی چی اون وقت؟ می ترسی پیر بشی؟


   نگاه بدگمان لاکردار همون داور بیرونی که به زور درم کدنویسی شده و حتا در خواب مراقبه چی می‌بینم و دین وعرف و خلاصه دنیام ازچارچوبش بیرون نزنه .... و اینا 

  خیلی زود کدهای جدید به روز رسانی شد و ندا آمد:

  - ابله، بیرون خبری نیست. همه‌اش تویی. تصویرم در آینه در زمان گم شد و برای اولین بار تونستم درک کنم،  

 من همان خواب بیننده‌ای هستم که در حال دیدن رویای جهان گندم تلخ است و اگر بنا باشد زمان را حذف کنم که در حقیقت تنها در اکنون حضور دارم و نه گذشته‌ای در اکنون هست و نه آینده ای. 

 جهان پشت رو شد و به یکباره درون قفسه سینه ام خزید. 

و من همه‌ اش شدم.





۱۴۰۲ دی ۱۴, پنجشنبه

دژاوو

 

  شاید دژاوو باشه؟ شاید توهمی ذهنی، هرچه هست تجربه ای حیرت‌انگیز؟

طی چند روز گذشته حس و تصویری غریب از تجربه ای آشنا و شاید قدیمی و مکرر؟ 

  به یاد آوردن لحطه غافل گیرانه مرگ 

لحظه‌ای بسیار جدی و بی شوخی.  عاری از تمام تصوراتی که یک عمر از مرگ برای خودم می سازم . یک..‌.

زمان دایره‌ای

     فکر کن زمان، خطی و مستقیم نباشه.  مثلن زمان دایره‌ای باشه و ما همیشه و تا ابد در یک زندگی تکرار شویم. غیر منطقی هم نیست.  بر اصل فیزیک،...