سوای ساختمانهای روبروی
این دیوار سیمانی از همه بدتر است
بخصوص که زاویه ی تخت و اتاق خواب که کنار این دیوار میشه
موجب میشه صبح به محض بیداری نگاهم با این سیمانهای سخت و تیره مواجه بشه
و هیچ چیز بدتر از این نیست
سی همین هم ایوان طی سالها به این روزگار افتاد
با وجود این ها که طراحی خاص ذهن منه
مرز نگاهم مشخص شده
چشم من دیگه نه سیمان میبینه و نه ساختمانهای آنسو تر
این خاصیت ذهن همه است
برای خودش خط افق داره
با بعدش کاری نداره
و موجب شدم ذهنم در همین خط افق سبز گیر بیفته
قد نمیکشه به انسو ترک
این حکایت زندگی همهی ماست
مهندسی خط افق
چی رو در زندگی ببینیم؟
به چی توجه کنیم
حتا اگر دنیا جایی تلخ و سیاه
این منم که تعیین می کنم به چی توجه کنم و انرژی بدم
همینطور هم موضوعات زندگی رو مهندسی میکنم
به چه چیزهایی نباید اصلن توجه کنم، انرژی بدم، خودم رو گیر نندازم و ..... اینا
اگر تونستی مهارش کنی و تو تعیین کنی به کدام سو چشم بندازه
کی حرف بزنه؟
کی باشه و کی نباشه
این تنها راه بازگشت به بهشت است