۱۳۹۴ مهر ۴, شنبه

بازگشت به بهشت



سوای ساختمان‌های روبروی
این دیوار سیمانی از همه بدتر است
بخصوص که زاویه ی تخت و اتاق خواب که کنار این دیوار می‌شه
موجب می‌شه صبح به محض بیداری نگاهم با این سیمان‌های سخت و تیره  مواجه بشه
و هیچ چیز بدتر از این نیست
سی همین هم ایوان طی سال‌ها به این روزگار افتاد
با وجود این ها که طراحی خاص ذهن منه
مرز نگاه‌م مشخص شده
چشم من دیگه نه سیمان می‌بینه و نه ساختمان‌های آن‌سو تر
این خاصیت ذهن همه است
برای خودش خط افق داره
با بعدش کاری نداره
و موجب شدم ذهنم در همین خط افق سبز گیر بیفته
قد نمی‌کشه به ان‌سو ترک
این حکایت زندگی همه‌ی ماست
مهندسی خط افق
چی رو در زندگی ببینیم؟
به چی توجه کنیم
حتا اگر دنیا جایی تلخ و سیاه
این منم که تعیین می کنم به چی توجه کنم و انرژی بدم
همین‌طور هم موضوعات زندگی رو مهندسی می‌کنم
به چه چیزهایی نباید اصلن توجه کنم، انرژی بدم، خودم رو گیر نندازم و ..... اینا
اگر تونستی مهارش کنی و تو تعیین کنی به کدام سو چشم بندازه
کی حرف بزنه؟
کی باشه و کی نباشه
این تنها راه بازگشت به بهشت است 





۶ نظر:

  1. این یک باغ شده
    همواره سبز باشید

    پاسخحذف
  2. دروغ چرا؟ مریض فیلمهایی هستم که درباره سرباز و جنگ و انتظار وبهم رسیدن دراماتیک هستش. و چند شب پیش بطور تصادفی همه اینها رو با هم یک جا توی یک فیلم دیدم. شاید شما هم خوشت اومد-خدا رو چه دیدی؟ :)
    http://www.imdb.com/title/tt0159365/
    به امید دیدار در جلوی درب وروردی بهشت - چون بعید بدونم برای قاسم جایی در بهشت وجودداشته باشه :)

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. حالا چرا مریض؟ بگیم، حال می‌کنم اساسی تا پوست.
      قاسم بهشت مهشت رو از سرت بنداز دور، مراقب نسترن‌ها باش
      فیلم جنگی؟
      شاید دیدم
      این بانو رو دوست می دارم

      حذف
  3. مریض ار این جهت که این فیلم ها پره از صحنه های غمبار ولی باز میشینم به دیدنش :)
    قاسم مثل اونایی نیست که برای ناز و عشوه کردن بگن: جای من که تو بهشت نیست!که بقیه بگن نه! اختیار دارین! :))
    وقتی میگه واقعی میگه- یه جورایی شاید می خواد پیش گندم که بی شیله پیله است، اعتراف کنه به همه بدی ها و بی توجهی هایی که در سالهای عمرش به نسترن ها کرده :((-
    قاسم یکیه مثل همه نیمه فرشته-نیمه ابلیس ها- مدام باید به خودش نهیب بزنه تا مگر پا روی نسترن ها نذاره-
    داستان قاسم فقط به جنگ های کازرون و ممسنی ختم نمی شه- اونها یه جورایی پوششی هستند برای پنهان کردن نقطه ضعف هاش-
    رستگاری و بهشت؟ این ها یه زخم کهنه هستند که گاه و بی گاه به اشاره ای زنده میشن و دردشون تمام وجود قاسم میگیره :(

    پاسخحذف
  4. داستان ملا لغتی نیست
    داستان انرژی صوت و کلمه‌ای‌ست که این انسان خدا استفاده می‌کنه
    و در باور من همین می‌شه دعوت از بیماری
    گرنه که مورد داریم خل و دیوانه و ..... فلان ولی نمی گم که هستم
    تقیه می‌کنم
    چرا که می ترسم بر زبان بیاد و حکم انجام‌ش صادر بشه
    قاسم هم از بچگی لابد عشق بازی‌های جنگی بوده
    مثل من که عاشق بشقاب پرنده‌ها بودم
    هم حالا هم با وسواس موضوعات‌ش رو دنبال می‌کنم
    این‌ها بیماری نیست قاسم
    تعلقات خاطر کودکی‌ست
    از خودم می‌پرسم : چرا این همه دچاری
    دچار سبزی زندگی؟
    یا دلخستگی‌های تنهایی؟
    پاسخ می‌رسه
    همه گرفتاریم
    زیرا
    واقعن نمی دونیم کی بودیم که به این جهان وارد شدیم
    و اینک با منی مواجه شدیم که برای‌مان تعریف کردند و از ما ساختند
    همه‌ی پریشانی ما برای فهم این دو جهانی، شناخت خود حقیقی‌ ماست
    نه ابلیس و نه پری
    ما فقط آشفته‌ی خود واقعی مان شدیم

    پاسخحذف

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...