۱۳۹۴ مهر ۴, شنبه

لحظات اول بیداری





یه چیزهایی آدم رو کلافه می‌کنه
از جمله ، همین‌که تا چشم باز می‌کنم؛ می‌پره روی کولم و یه ضرب ور می‌زنه
یعنی
از بچگی همیشه این طور بوده که چشم که باز می‌کنم تا بیداری کامل یه چی نزدیک نیم ساعت زمان می‌بره
تا بیدار بشم
در این نیم ساعت هر چه بگم و انجام بدم، باطله
زیرا با بیداری کامل از همه‌اش پشیمون می‌شم
سی همین از خیلی سال پیش حساب این نیم ساعت رو از کل زندگی جدا کردم
امروز به این فکر کردم
مگه نه‌که هنگام خواب می‌ریم باطری‌های انرژی رو شارژ می‌کنیم؟
چرا تا بیدار می‌شم برجکم هدف دشمن می‌شه؟
و به ناگاه فهم کردم که:
کل روز که بیدار و هوشیارم، مراقبم دهان باز نکنه
وقتی هم که می خوابم، یعنی بیهوش شده که تونستم بخوابم
اما
همین‌طور منتظر می‌شینه بالای سرم که تا چشم باز می‌کنم و هنوز گیج بین دو زمان و مکانی‌ام
یه سوژه می اندازه و حالم می‌ره تو پیت 
به عبارتی ترفندش شده برای ربایش انرژی دریافتی من از فر ایزدی
که احیانن ما در خواب به مراکز انرژی می‌ریم برای تغذیه و .... اینا
امروز هوشیارتر بیدار شدم
همون‌طور که در بستر هنوز دنبال باقی خواب می گشتم
توصیه داد
نادر
مامان
همون‌طور نیمه جون نفس‌های عمیق کشیدم
هر فکری که ارائه داد رو در هوا قاپیدم و نفس‌ش کشیدم و پس‌ش دادم
برای همین تند و تند سوژه رو تغییر داد
من هم با تغییر موضوع همراهش رفتم
باور کن هنوز خواب بودم ولی حواسم به این بود که نذارم دم صبحی شکارم کنه
و خیلی خوب بود
باید سعی کنم به وسیله‌ای هوشیاری لحظات اول بیداری و حفظ کنم
شاید باید یک چیزی بچسبونم به دیوار اتاق روبروی تختم؟
چیزی که به محض بیداری یادم بندازه دم به تله‌ی این ذهن نکبت بدترکیب باشم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...