باید از رخدادها درسش رو بگیریم و ، باور و بعد هم داستان خودش
گرنه که انقدر تکرار میشه تا رس وجودت رو بکش، بلکه خر فهممون کنه
تا از اینجا برسم بیمارستان میلاد، تمام توجهم به این بود فقط که،
خودم رو باختم؟
نباختم؟
یعنی کاری کردم که مستحق داغ باشم؟
و قلبن ایمان نداشتم، نکردم
از همین رو با تمام شواهد موجود که از حادثی عظیم خبر می داد
دلم نخواست بیشتر از چیزی که بهم گفتند بشنوم
فقط مواظب درگاه معجزه بودم
حرفی هم نمیزدم
کنار نادر روی صندلی ماشین سیگار میکشیدم
و مراقب خودم بودم
مستحقم؟
نه
با همین استحکام و قدرت به فجیعترین صحنهی زندگیم رسیدم
هیچی مهم نبود
بچهام اونجا زنده بود
همین برام کافی بود
زنده است
شاید اینهم ته تصادف خودم آموخته بودم
مهم زندگی است
شکر که اثری هم از اون همه تلخ و سیاه و نامیمون موجود نیست
اما من درسم رو بهخوبی گرفتم
اینکه
خدایی هست در همین نزدیکی
نزدیک دل
میشه ازش معجزه بخواهی هزاران بار
ولی باید واجد شرایط بود
سی همین دلی نمیشکنم
آهی برنمیخیزانم
ستم نمی کنم و گاه حتا رد مظالم میکنم
باقی رو میسپرم به روح زندگی
زیرا
روح من طلبهی انتقام و حاسب و جواب و ..... اینا نمی تونه باشه
روحمن وحدت وجود رو خوب میشناسه، سی همین منتظر اصلاح همه چیز مینشینه
نه جبران و خسارت ذهنی
روح من دنبال هیچ پلشتی و شر نیست
از بلا رد میشه زیرا اقتدارش رو هم داره
همچون ابراهیم که از آتش ایمان گذشت
همچون روز الست که از آتش ایمانش عبور کردیم
دلم می خواد سکان زندگیم در دستان روح باشه
نه ذهن بدکردار و بیگانه
حالا حالشون چطوره ؟
پاسخحذفشکر ایزد یکتا، خوب و در حال تحصیل
پاسخحذفشکر که اثری هم از اون همه تلخ و سیاه و نامیمون موجود نیست
معجزه اون زیر منتظرش بود