اگر قرار باشه خاطرهای اضافی از مغزم پاک کنم، اون چیست؟ بیتردید خاطرات عاشقانه.
وقتی فکر میکردم عاشق شدم، دیگه این نبودم. تحت تاثیر انرژیهای او، هیجان ناشناخته، طپش قلب، شوق دیدار، هورمون ، رسیدن و ... و هزار دلیل نه من خودم میموندم، نه او خودش بود.
در پایان هم کسی نمیتونه عشقی را در ذهنش حمل کنه که به تلخی، جدایی، خیانت، بلاهت، سواستفاده و ... ختم شده باشه و عشق همچون حبابی در فضا زمان محو و نابود میشه.
درواقع چنان از خاطرهاش گریزان و پریشان میشم که چیزی جز تصویری از بلاهت خودم باقی نمانده.
نمونه، عشق کبیرم آقای شوهر هزار سال پیش که بهخاطرش قید خانواده و ... همهی همه چیز را زدم و یکروز اومدم خونه و گفتم: من زن شوهرم شدم.
به ماه عسل قد نداد که تقش درآمد. یا دیگر عشقها که خواستم و خودم رو گول مالیدم و مدتها در غمش سوگوار شدم. الان که نگاه میکنم فقط زنی در حسرت حسی کاذب و مجاز میبینم که هربار میدونسته و باز خودش رو گولمال کرده.
واقعا این خاطرات قابل ؛ کنترل، آلت، دیلیت است. یا کنترل زی. دکمهی غلط کردم معروف. یا سجده به قبلهی غلط کردم.