۱۴۰۴ آبان ۳۰, جمعه

خوشبختی همین حالا

   



    خوشبختی مجموع لذایذ کوتاه و چند دقیقه‌ای است.

  زمانی فکر می‌کردم،  کافیه بزرگ بشم و از خونه‌ی پدری پا بذارم اون‌ور دیواری که فکر می‌کردم تا ابدیت می‌رفت. 

   بعدتر، کافی بود یکی عاشقم بشه،  یا یک فقره آقای شوهر، بعد بچه‌دار بشم، بعد آرزویی نبود جز رهایی از حبس دیو دو سری به‌نام شوهر و قوم شوهر، دوباره دنبال عشق و ... چقدر زمین خوردم دنبال خوشبختی! 

  چه همه ترک کردم، ترک و تحقیر و شکسته شدم ، به‌نام خوشبختی؟! چه صدماتی که ندیدم تا برگشتم به نقطه‌ی آغازین

    امن،  یعنی همین خونه‌ی پدری. بوی غذا از مطبخ، آفتاب لمه داده روی فرش‌های اتاق. صدای موسیقی از درامافون، گلدان‌های ایوان در  رقص نسیم و عطر رز شناور در خانه. من و چای احمد معطر مخصوص و در دستم نخی سیگار.

   نه چشم انتظاری بر در و نه در ذهن غوطه‌ور.  در همین لحظه‌ی اکنون . خوشبختی بسته‌ای آماده‌ی تحویل در هیچ دستی نیست که هبه شود. 

   من خالق خوشبختی خودم هستم اینک و اینجا. 

لحظه‌ی قصد

    مهم نیست کجا باشی   کافی‌ست که حقیقتن و به ذات حضور داشته باشی، قصد و اراده‌ کنی. کار تمام است. به قول بی‌بی :خواستن توانستن است.    پری...