۱۳۸۴ آذر ۲۹, سه‌شنبه

بيوه گي


كسي كه عشق را نمي شناسد
خدا را نمي شناسد
زيرا خدا محبت است
رحم است
شفقت است
كه خدا عشق است , عشق
بدون خودخواهي و لگد مال كردن ديگران
خدارا شكر كه ما نه مذهبي شديم و نه كافر , جرممان اين است كه عاشق به جهان وارد شديم . عاشق

مي خوام امشب كمي جسورانه اعتراف كنم . خدا را چه ديدي ؟ كي به كيه ؟ تاريكيه .ا
شايد فردا يا همين امشب اين مرد مومن عزرائيل از اينجا مي گذشت و چشمش منو گرفت ؟
ما كه از زميني ها شانس نياورديم , خدا را چه ديدي ؟
لطفا هر كي بيماري قلبي يا ذكام فمنيستي داره , نخونه
هميشه اسم من بد در رفته . امشب مي خوام عقده گشايي كنم
تا متلقه شدم و مهر ( بيوه ي ميوه ) رفت روي پيشونيم , در بارگاه خداوندگار پدر هياهويي بپا شد و همه مردهاشان را در اشكاف گذاشتند تا من , ندزدمشون
اول همه , خواهر جانم
حالا بماند كه از دخترهاي شونزده هفده ساله همين ها خدا مي دونه شبها از كدام كلاس به خانه مي روند ؟
حالا بماند كه در قوانين روشنفكري و متجددانه فرنگ زده در پايتخت , اگر آقاي شوهر داشته باشي و( بوي_ فرند ) نداشته باشي؟ خاك تو سر امُلِ عقب افتاده ات
ولي خوب بيوه هميشه مرغ همسايه است و بيوه است
ترك فاميل كردم و عارف شدم , از عرفان كه چي بگم ؟
ضرب اول سر از خانقاه قادري ها درآوردم . البته دمشون گرم از همه باحال تر بودند . اگر هم مي خواستند سرت را كلاه بگذارند صاف توي چشمت نگاه مي كردن . نه از پشت به سبك طايفه ي ياجوج و ماجوج

البته اينجا هم بي دردسر نگذشت . دو ماه از درويش بازي نگذشته بود كه خليفه گفت بشين خونه , چله
منم كه احمق فكر كردم : ببين در من چه معنويتي كشف كرده كه نيومده داره چله ميده ؟ بعد زمزمه ها به گوشم رسيد كه : خليفه شده شيخ صنعان و سيب تلخ دختر ترسا
ذكي ! چي فكر مي كرديم چي شد ؟ پس بيخود نبود اين چله نشيني و ساپورت خصوصي , وقت و بي وقت جناب خليفه ؟
مدتي هم لا دين شدم
چه بدي داشت ؟ اونهم نوعي بود براي خودش و به جاي دين داري , دون خواني شدم . از اون به بعد ماجرا شيك تر شد به قول دون خوان مقيم مركز : احمق , اين پدرسوخته ها همه بيرون در, دون ژوان هستن , چشمشون به تو كه مي افته دون خوان ميشن !! منهم كه گاگول , باور نداشتم
از دون خواني , قرآني شدم
شدم دون خوان مومن و خدا شناس . چه غلطهاي زيادي ؟ فقط دون خوان بفهمه ما چي از اين مكتب شمني ساختيم
خدا رو شكر كه درس هاي اين يك قلم كتاب را خوب فهميدم . وگرنه از بركات آخرين استاد بايد الان دوباره مرتد و لادين مي شدم
ديني كه استادش اين باشه , واي به كتابش كه
ولي با اينهمه در مجامع ديني من كافر و ولنگار به حساب ميام و طايفه ي از ما بهترون , از ما بهترون مي مانند ! عجب حكايتي داشت اين بيوگي ما كه تازه فهميدم با شيش متر چادري همه ي درها باز ميشد و همه مشكلات عالم حل ؟!ا
همه ي عمر دير رسيديم

۳ نظر:

  1. حالا با اينهمه عشقولانه ... بالاخره عشق پيدا وكردي يا نوكردي ؟؟ هان

    پاسخحذف
  2. in hame omr dir residana adamo kalafe mikone
    khoda negahdaret bashe khale khanoome golam:)

    پاسخحذف
  3. salam , chizi sar dar nayavordam ke bekham nazari ham dashte basham !! az 2 matne ghabli ham kheili khosham omad :X

    پاسخحذف

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...