گاهی
گاهی که نه، اصولا باید از سر راه کنار بریم
از سر راه خودمون، راه دیگران، راه زندگی
گرنه له و نابود که شدیم مجبوریم دیگه یه کاری بکنیم
نمی شه به اسم پذیرش سرنوشت با رنج ذهن تا ابد
درجای، درد آور زد
این دو هفته خیلی عجیب به من گذشت
و نمی دانم دقیقا کجاهاش راه را برای خودم باز کردم؟
یا سر راه خودم ایستادم؟
از جایی که برای من با حداقل خسارت های آشنای گذشته تجربه شد، فکر کنم خیلی چیزها گذشته از جمله گذشته ،
اکنون حقیقت بوده
و در اکنون از نتیجه راضی هستم
لازم نبود قدیم را تکرار کنم، فقط در امروز بودم
حتی خستگی های تنی، به شیرینی این تجربه اضافه کرد
گاهی که نه، اصولا باید از سر راه کنار بریم
از سر راه خودمون، راه دیگران، راه زندگی
گرنه له و نابود که شدیم مجبوریم دیگه یه کاری بکنیم
نمی شه به اسم پذیرش سرنوشت با رنج ذهن تا ابد
درجای، درد آور زد
این دو هفته خیلی عجیب به من گذشت
و نمی دانم دقیقا کجاهاش راه را برای خودم باز کردم؟
یا سر راه خودم ایستادم؟
از جایی که برای من با حداقل خسارت های آشنای گذشته تجربه شد، فکر کنم خیلی چیزها گذشته از جمله گذشته ،
اکنون حقیقت بوده
و در اکنون از نتیجه راضی هستم
لازم نبود قدیم را تکرار کنم، فقط در امروز بودم
حتی خستگی های تنی، به شیرینی این تجربه اضافه کرد