۱۳۹۸ تیر ۲۸, جمعه

گم نشم




یک وقتی بود،فکر می‌کردم بین تمام جماعت انسان اگه یکی نباشه که آدم بتونه حرف‌های دلش رو  بگه 
براش از نگفتنی‌ها بگه و یارو فابریکا بفهمه یا  با هم فیلم دید و موزیم گوش کرد و ... حتما خل می‌شه!
 اما تجربه خوب چیزیه و تو یاد می‌گیری خیلی چیزها اون‌طوری که ما فکر می‌کردیم ساده نیست
حالا می‌گم  خوب بود اگر
 یکی باشه که فقط حرف‌های ساده و معمولی نخود لوبیا گرمی و سردی هوا و نرخ ارز و سیاست ترامپ با هم بگیم
حرف دل که بماند طلبم
در روزگاری که هنوز هیچ‌یک از نزدیکانم موفق به دیدن منه اصلی‌ام نشدند و منه فیروزه‌ای را همراه با فیلترهای رنگی ذهن خود می‌بینند. 
آیا هنوز رنگ حقیقی‌ام فیروزه‌ای‌ست؟ 
 با این‌حال میدانم باید تا تهش خودم باشم، آبی آبی
دختره بهم صورتی چرک می‌پاشه، بنفش می‌شم
در حالی‌که سعی دارم از آبی‌م حمایت و دفاع کنم
والده ام آبی من را با زرد خودش قاطی و به پندارش سبز رنگم.
بعد به خودم میام و میبینم از آبی من اثری نمانده
زیرا هنوز کسی آبی ام را ندیده.
حیران از خودم میپرسم :
اینی که این ها میبینند پس کیه؟
یعنی همه‌ی اینا منم؟


دروغ چرا؟
  
آدم که نمی تونه لال مونی بگیره حالا هرچقدر هرکی دلش می‌خواد توصیه به خاموشی کنه
فقط نباید من زد
این من زدن و دا‌سوزی برای منه بی‌چاره اضافی‌ست و یا حتی انتظار این‌که کسی برای خواندن این کلمات حضور داشته باشه
همین نوشتن و گفتن با گندم برای من یکی در تمام این سال‌ها مرحمی کافی بوده و خواهد بود
گور بابای درک 


سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...