روزی شبی يا حتا در بی زمانی لکهای انرژی بر تارک هستی شکل گرفت به نام من.
از جایی که انرژی از بين رفتنی نیست، بعد از مرگ هم اثر حضور این لکه یعنی من هم از بین نخواهد رفت.
حالا من در کدام نقطه از زمان ابدی ازلی که به قولی حقيقت هم ندارد و از سکنه ی ذهن بشری است در حال پرسش این سوال هستم؟
گذشته من که به فرض در تکراری بی پایان به آینده ای که آن هم پایان ندارد، قصه ای از آغاز به پایانی می رسد که هر صبح در نقطه آغاز، دوباره زاده می شود.
خودمم گیج شدم. خيلی خيلی وحشتناکه اگر بخشی از تو هر ثانیه دوباره تکرار بشه! تولد و مرگ های بسیار در تکراری مکرر.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر