۱۳۸۴ آبان ۳, سه‌شنبه

روياهاي وفادارانه



ديشب با خودم ميثاقي نو, بستم : به روياهايم وفادار بمانم .
تا حدوثش دل از آن ها بر ندارم كه تنها راه ورودش باور و حفظ روياهاست .

از رفتن و گفتن خدا نگه دار نهراسم كه در پسش سلامي نو انتظارمي كشد
كه اينك از آن بي خبرم !

نايستم , بيهوده متوقف نشوم , حوادث در پس سنگهاي راه نهفته است و ديدارهاي نو !!
ماندي و چيزي نيافتي پس حركت آغاز كن .

كسي جز آب از حجم تنهايي ماهي خبر ندارد كه
تنها او
وزنش را مي شناسد .
****
اگر بمانم و دست در دست تو دهم , بايد براي ابد بمانم و خود را نيابم .
اگر بروم و تو را بدرود گويم
خود را بيابم ممكن است ديگر تو را نيابم
اما باز مي روم تا خود بيابم .
پس ببخش مرا كه ميان غرقه تو شدن تا غرق خود شدن
غرقگي خود را بيش پسندم !!

فاصله و تهيياي بين نرده هاست كه نرده بان را به مقصد مي رساند .
******

ديشب خواب شب پره اي زرين ديدم كه نگاهم مي كرد , حالا كه به خواب مي انديشم , نمي فهمم , من بودم
كه در خواب شب پره بودم , يا شب پره در خواب من بود ؟؟

زماني كه به انتظار عشق مي نشينم , هيچ كس سراغم را نمي گيرد !
وقتي براه مي افتم , همه به دنبالم مي آيند !!
چه حكمتي در اين انتظار است كه نميدانم ؟؟!!
****

زمان نقابي است كه حوادث بر چهره دارند .

باغبان با ديدن درخت كه از خود مي رود بالا ميرود
ذوق مي كند و قند در دلش آب مي شود .

آب از فواره هزار , هزار بار به بالا مي پره اما هرگز نا اميد نميشه و دوباره
ميپره تا به سمت مامش ابر بره .

آينه كهنه را عوض خواهم نمود كه زماني است خراب شده و مرا پير مي نماياند .
آينه هم بود آينه هاي قديم !!

*****
*
قصد سفر بود ولي تنها , او گفت : بمان و با هم رويم .
گفتم : اگر با تو سفر روم بايد كه پابه پاي تو باشم .
ليك من لنگ و تو تيز رو
با خود روم كه با پاي خود به راه خويش روم كه راه , راه من است .
*******

آدمها عادت دارند كارها را به فردا هاي نامعلوم سپارند .
نمي دونم اين امروز چه گناه كرده بود كه از حساب ها بماند ؟؟!!
******

وقتي مي گويم خدايا فلان چيز را به من بده .
خواستي است براي آينده .
در حاليكه ما فقط در اكنون زندگي مي كنيم .
بايد گفت : خدايا ممنونم كه فلان نياز من اكنون در راه مي آيد .



******



كافي است دخترها باور كنند : 

اين شاهزاده سوار بر اسب سپيد را
نه ما و نه هيچ يك از ايزد بانوان گذشته هم نديدند كه به انتظارش نشسته اند
هميشه يا پشت چراغ قرمز نعل اسبش شكسته و يا پليس به جرم پارك ممنوع اسب را ضبط كرده
يا در يكي از ترافيك هاي تهران بزرگ با دختري ديگر آشنا خواهد شد و تو را از ياد خواهد برد
بگرد و اسب خود را جستجو كن كه آن سهم تواست .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...