۱۳۸۴ مهر ۲۳, شنبه

چي ميشد ؟؟




سلامي به خنكي طعم نعنا
نعناء چون حس مي كنم پاييز اومده و من هنوز تنهام و منتظر سرما .
فكر كن اگر يك شونه پر از مهربوني داشتي كه سرتو روش ميذاشتي و به چيزي هم فكر نمي كردي !!!ا
يا مثلا در حياط برف مياد و تو كنار شومينه نشستي با يك فنجان قهوه داغ چه حالي داشت !!
چرا داشت حتي تنهاش . فكر كن كه اگر همون برف بياد و تو بيرون زير برف مونده باشي چي ميشه ؟؟!!ا
....
يا حتي ميشه از تجسم خلاق هم استفاده كرد و باور داشت يكي همين الان پشت در و منتظره تو بري و در رابراش باز كني و تو اولين چيزي كه مي بيني شوق ديدار تواست
هر بار رد پايي روي برفها در جهت خونه مي بينم دلم تاپ و توپ ميزنه كه غلط نكنم : ديگه ايندفعه اومد!
اين صداي پاي خودش , از سنگيني قدم هاش كه با ديگران فرق داره معلومه كه صداي پاي آشناست .
من با روياها زندگي مي كنم شايد اينهم راه فراري باشه براي نداشته هام ؟
اما باز فكر كن : چي ميشد اگر ميشد با صداي بلند آرزو كني و زود هم بگيري ؟
بعد به راحتي آدم ها چهل تيكه ميشدن . چون ممكن بود يك نفر را ده نفر آرزو كنند!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

زمان دایره‌ای

     فکر کن زمان، خطی و مستقیم نباشه.  مثلن زمان دایره‌ای باشه و ما همیشه و تا ابد در یک زندگی تکرار شویم. غیر منطقی هم نیست.  بر اصل فیزیک،...