خداي خدايان زئوس روزي با بانويي باكره در قله اي از كوههاي غرق در مه باستاني , آميزش كرد و نتيجه اين قداست خدايي
مخفيانه
فرزند سم داري بود كه در شش روز
ده ساله شد و از جاودانان بود
بانوي باكره اي روح خدا را حامله شد و كليساي ارتدوكس او را بعد از پسرش خداي دوم خواند.بانوي باكره اي ديگر بعداز سه هزار سال از آب رودخانه سند نوشيد و سوشيانت را زاييد تا جهان نجات يابد
از آنجا كه ,هيچ كليسا و كعبه اي مرا به رسميت نشناخته و در هيچ هزاره اي به انتظارم سرودی نسرودن و تقدسم در پس شبهاي هزار و يكشب به زير سوال رفت
شدم ایزد بانویی كه نه باكره بود ،
نه مادر بود و نه نبود، همسر نبود ،
دختر هيچ مادر باكرهاي نبود و دختر باكر زايي هم نزاييد ، من بودم
شكر اهورمزدا را كه بالاخره يه جايي ، من بودمتصميم گرفتم عشق را باردار شوم و گند قداستم درآمد. بر گيسوان عروسكيم، گلي كاشتم و به جستجوي رود مقدسی براه افتادم شنيدي؟
لب چشمه برم آبش رو آب حوضي همين ديروز كشيده ؟ همين، لاكردار، هر چه کوه و دشت و دمن بود زیر پا گذاشتم اما از برکت وجود این تکنو آلرژی یک رود پاک نیافتم. چه به رود مقدس
ديگه نگيد , چرا خدايان پيامبر نميفرستندرودهاي مقدس تمام شد! زمانهء خود زايي است
Man, that is so true.
پاسخحذفin ax izad banovan yekam shekam dare man besh ghors haye laghari zaymaxo tosie mikonam ta shekamesh kochik she
پاسخحذف