هربار که نوروز نزدیک میشه
کانون ادراکم بیاراده سر میخوره به وقت بچگی
شادیها و دلخوشیها
لذتهای بسیار بیاونکه شبهای تیره و تار را در خاطر داشته باشم
با رسیدن سیزده دوباره میرم به سمت و سوی بزرگسالی و بهخاطر آوردن
هر چه تلخی که در جامم زهر شد
به عبارت ساده تر نوروز کل عمر من را تعریف میکنه
از خونه تکانی گرفته تا............... دل تکانی و
البته دلی که به لطف ایام رفته دیگر عشقی در خود نداره
حالا اینکه از تلخیها به فراموشی عشق رسیدم یا از شناخت دنیا هم خودش مسئلهایست
خلاصه که قراره یه دو سه چهار هفتهای را دلخوشانه زیست کنیم
باز همین هم ما را بس
کانون ادراکم بیاراده سر میخوره به وقت بچگی
شادیها و دلخوشیها
لذتهای بسیار بیاونکه شبهای تیره و تار را در خاطر داشته باشم
با رسیدن سیزده دوباره میرم به سمت و سوی بزرگسالی و بهخاطر آوردن
هر چه تلخی که در جامم زهر شد
به عبارت ساده تر نوروز کل عمر من را تعریف میکنه
از خونه تکانی گرفته تا............... دل تکانی و
البته دلی که به لطف ایام رفته دیگر عشقی در خود نداره
حالا اینکه از تلخیها به فراموشی عشق رسیدم یا از شناخت دنیا هم خودش مسئلهایست
خلاصه که قراره یه دو سه چهار هفتهای را دلخوشانه زیست کنیم
باز همین هم ما را بس
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر