۱۳۹۰ اسفند ۱۳, شنبه

از عشق و نفرت تا عرش کبریایی

تابستون گذشته یکی دوتا سریال برزیلی از وسطاش توجهم رو دزدید و نشستم پاش 
که البته کم حرص نخوردم
جدیدا کانال pmc اقدام به بازپخش اون‌ها کرده و منم که از خدا خواسته از سر بیکاری و ولگردی
دارم قسمت‌های ندیده رو می‌بینم
ولی از جایی که از نتیجه ماجرا آگاهم کمتر حرص می‌خورم و سر هر یک از صحنه‌های حرص دربیار
به یاد نتیجه‌ی ماجرای هر یک از شخصیت‌های احمق و یا پلشت که می‌افتم
از سکانس‌های حرص در بیار با خونسردی و آرامش گذر می‌کنم
نیشحندی می‌زنم و زیر لب می‌گم: تو هم که خوب مزدت رو گرفتی، حق بود
خلاصه که با این تجربه‌ی اخیر نائل به درک خاموشی خداوندگاری شدم.
 همان خدایی که برخی فکر می‌کنیم نه که مرده؟
شما هم در همان لحظاتی که اراده به موجودیت ما کردی
یکی یک دور فیلم آدم تا پایان رو دیدی و گذشتی و فقط خودت می‌دونی بعد از ما به چه خلقت‌های دیگری که اراده نفرمودی
در اینک که ما تجربه می‌کنیم
حتا حوصله‌ی دیدن این فیلم تکراری رو نداری و ما این پایین هی جلز و ولز می‌کنیم
که ای خدا پس چرا یه کاری نمی‌کنی
خودت قسمت کن دفعه دیگه منم خدا به دنیا بیام تا بشه مثل شما خونسردانه لم داد پای تی‌وی روزگار و
به ریش جماعت پوز خندی ملیح التفات کنم




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

زمان دایره‌ای

     فکر کن زمان، خطی و مستقیم نباشه.  مثلن زمان دایره‌ای باشه و ما همیشه و تا ابد در یک زندگی تکرار شویم. غیر منطقی هم نیست.  بر اصل فیزیک،...