مدتیه در صفحه کارلوس فیسبوک ول میزنم
تا دلت بخواد آدم رنگارنگ
هر کی از راه رسیده لایک کرده و اکثرا باب شیکی
اما ته همه یهجورایی مشترکه
نفهمی و گمشدگی
هر یک به فهم خودش از موضع فهمیده و برداشت میکنه
اونی که مال عالم عشقه، عشقی و اون که از عالم بالا، بالا
به همان روش متداول بشری، گاه رخت اشو برتنش میکنند و گاه یا حق و یاهو
با این همه باز خدا جد و آبادش رو بیامرزه که چنان نوشته و گفته که اهل حال را به یکصد و بیست و چهار هزار زبان دور خودش جمع کرده
چه بدی داشت؟
ولی فایده هم نداره
یعنی ما که بعد از یه عمر سفید کردن مو در مسیر اقتدار
آخرش ذکی
روزگارمون، روزگار شمره و آخرتمون، آخرت یزید
نه اونوری شادیم، نه اینوری
نه میتونم ازش بکنم و نه شکل دیگری
سخت پابند و گرفتارش شدم
وای به حال اینا که تازه دارن انعکاس تصویر را روی دیوار غار ذهنی خویش میبینند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر