مثل خانوما لباس بهتن کردم، برم برای خرید روز مادر
یعنی دروغ چرا تا دیشب که دخت همسایه با ظرفی شیرینی پشت در ظاهر نشده بود، نمیدونستم امروز روز مادره
یادم افتاد به اینکه از صبح صد دفعه خانم والده را دیدم، اون هی نگاهم کرده و من بر و بر نگاهش کردم
غافل از روز مادر که از روز قبل در این ساختمان ماجراست تا پایان شب خود روز مادر
و چه جالب بود که با این فاصلهی کوتاه
چند روز پیش هم روز مادر بود
تفاوت این خرید با سالهای پیش همین بس که
میخوام بی ارابه برم خرید
مثل بچگی، پیاده از برابر فروشگاهها عبور کنم و ذوق خرید داشته باشم
خریدیست خاص
تو دلت میخواد چیزی بگیری برحسب احساسی که درونت جوشش داره
هر چی میبینی دلت نمیخواد
دارم میرم که با عشق برای حضرت خانموالده هدیه بخرم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر