ذهن بد گمان
شرطی شدگی های بشری، زندگی را کوفتمان کرد
خود سانسوری، سکوت و بعد آرامبخش .
نخوری چه کنی، وقتی هیچ چیز از علائم بشری برایت نمانده.
پریا میگه:من که هر وقت بخواهی هستم!!!
از اینجا تا وین چقدر راه است؟ این هستن نیست، در قاب گوشی. جرات کردم بگم: این که هستن نیست.
بودن یعنی، لمس، آغوش، گرما و محبت دو بدن. انرژی مهربانی.
در آغوش گرفته شدن، در آغوش گرفتن. به ناگاه تماس را بریدم. عقب نشستم و یله دادم، از خودم پرسیدم:
آیا فهمید حرفم چه نیازی انسانی و طبیعی بود؟
با بدگمانی کرد؟ امان از ذهن چرک.
آری آغوشی پر از مهر و حرمت. آغوش امن که یاد آوری باشد، تو دوست داشتنی هستی
تو هستی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر