۱۴۰۴ مهر ۴, جمعه

واحد، ردی

 

یک‌جور خلأ،  نوعی تهیا قلبم را فراگرفته. هرچه جستجو می‌کنم حسی نه مثبت و نه منفی درباره‌ی شرایط موجود ندارم. نه ترسیده و نه آزاد در باور و ایمان. ولی نمی‌تونم مدام از خودم سوال نکنم که چرا، دوباره این واحد تکرار شده؟ 

مگر سری قبل دروسم را با موفقیت پاس نکردم؟ خودم که قبولی را تجربه می‌کنم، حتمن یک‌جای کار کسری داشت که دوباره این واحد در زندگی‌ام بی کم و کاست تکرار شده. زندگی هر کی به هرکی نیست و به نظم هستی ایمان دارم؛ شاید هم می‌دونم نقطه چین‌ها با چی پر می‌شه.  ولی انکار بهترین راه فرار از مشکلات آدمیزاده. 

باید قدم به قدم، نقطه به نقطه در هر لحظه بهترین تصمیم و کار را پیش رو داشته باشم.

باید این‌بار بی کم و کاست این واحد را پاس کنم، دیگه تحمل تکرار و ردی ندارم.

گاه زندگی چقدر دشوار می‌شود.

من و قمری‌های خونه

    یک عمر شب‌های بی‌خوابی، چشمم به پنجره اتاق بود و گوشم به بیرون از اتاق. با این‌که اهل ساعت بازی نیستم، ساعت سرخود شدم.     ساعت دو صبح ک...