۱۳۸۵ فروردین ۷, دوشنبه
ايوب و خدا
از بچگي توي گوشم خوندن : صبر ايوب !ا
فكر كردم حالا اين صبر چه معجزاتي كه نكرده ؟! مهمترينش اين بود كه خدا از بابت خلوص و بندگي ايوب خيالش راحت شد و شب ها راحت مي خوابه ! باور كن
خانم جونم ميگه : خدا هر بنده اش رو كه بيشتر دوست داره , آزارش ميده
البته مسخره است , ولي رفتاري كاملا زنانه و بچه يتيمانه است . اين دو گروه هميشه در بيم دوست داشته نشدن زندگي مي كنند
براي همين زن چنان مرد را در بند و لوله آزمايش هاي تلخ و در فشار مي گذاره كه ازش متنفر ميشه و ولش مي كنه
اما خب ايوب و خداش حديثي دگر داشتند
خدا ايوب را دوست داشت , ايوب در عشق زجر را باور داشت !ا
چطور خدا مي تونست ايوب را نا اميد كنه و به او همان طور كه انتظار مي كشيد عذاب نده ؟
ديگه براي ايوب خدايي مي موند ؟
مثل خانم جون من كه هر بلايي سرش مياد ميذاره پاي علاقه و عشق خدا !ا
هيچ وقت يكي برام نگفت : ايوب مي تونست عشق را نرم و لطيف و سبك باور داشته باشه و همون رو از خدا بگيره . همون جايي كه نعره كشيد و بازي رو بهم زد , خدا گفت :ا
بگير بابا شلوغش كردي ! تازه بيشترم ميدم تا پوزت رو بزنم !ا
خودت خواستي بازي كني , چرا جر ميزني ؟ !ا
در هيچ يك از دو مورد خدا ظالم نيست كه عين اقتدار و خلاقيت است !ا
باور كن !!!ا
كافي است باورت را از عشق , هستي , زيبايي و عدم گناه بگرداني
دنيا تغيير خواهد كرد
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
سفری در خیال کیهانی ( تجربهای هولوگرام)
اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود، آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر