۱۳۸۵ تیر ۱۸, یکشنبه

مجید شمسی خانوم


یه عمر برنامه ريزي شدم، خودم نباشم 
 ديگران هم خودشون نبودند
مجاز در مجاز مي‌شه اعجاز ! 
بد تر گم شدم .

 اول خودم و بعد برنامه‌اي كه به خاطرش اومده بودم
خانم والده گفت: اين شب است. 

گفتيم : چشم
فرمود: زمين گرد و شبيه توپ مجيد پسر همسايه است كه، نبايد با او بازي كنم يا اجازه ندم آمپولم بزنه .

گفتیم، حتما
كمي كه گذشت گفتند:

 با پسر هايي كه صداشون دو رگه شده حرف نزن. مثل: مجيد شمسي خانوم اينا.
مدتي بعد هم امريه صادر شد: «  در راه مدرسه از پسراني شبيه مجيد شمسي خانوم اينا فريب نخوری. »
روزي هم :

 اگه پسري دعوتت كرد قبول نمي كني. حتما مثل مجيد شمسي خانوم اينا  يه خوابي برات ديده.
يك روز به خودم اومدم

 مجيد شخصيتي افسانه اي شده بود كه نمي دونم چرا هيچ وقت هيچ كدوم از كارهايي كه خانم والده پيش بيني كرد را انجام نداد و عمر من به خماري مجيد شمسي خانوم اينا گذاشت ؟!



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...