برای چلچله ,حياط کوچک خانه مرزی بود
ميان ماندن و رفتن و برای من تب تند انتظاری که هميشه جاری است
ميان بودن هامان ,فاصله ايست به وسعت بچگی
و در پس رفتن ها ,خيالي است که گويد :هرگز نمی زيسته اي , مگر
اندك خوابي کوتاه
فضای خالی و پر اضطراب ميان نرده هاست, که نردبان را به مقصد ميرساند
×××
لحظه سياه تاريک پيش از طلوع سپيده است, که صبح را مي رساند
×××
آن جا که زخم می خوري , بايست و تماشا کن , سر چشمه فضيلت و نيکی هايت , آن جاست
در انتظار باز شدن این صفحه
پاسخحذفحسرتی نهقته تا انتهای ابدیت
گرگ بیابان
salam...
پاسخحذفدر موقع تولد در گوشمان اذان ميگويند
و در موقع وداع بر جسدمان نماز
فاصله زندگي اينست از اذان تا نماز