۱۳۸۵ تیر ۱۸, یکشنبه

کوتاه

برای چلچله ,حياط کوچک خانه مرزی بود
ميان ماندن و رفتن و برای من تب تند انتظاری که هميشه جاری است
ميان بودن هامان ,فاصله ايست به وسعت بچگی
و در پس رفتن ها ,خيالي است که گويد :هرگز نمی زيسته اي , مگر
اندك خوابي کوتاه
فضای خالی و پر اضطراب ميان نرده هاست, که نردبان را به مقصد مي‌رساند
×××
لحظه سياه تاريک پيش از طلوع سپيده است, که صبح را مي رساند
×××
آن جا که زخم می خوري , بايست و تماشا کن , سر چشمه فضيلت و نيکی هايت , آن جاست

۲ نظر:

  1. در انتظار باز شدن این صفحه
    حسرتی نهقته تا انتهای ابدیت
    گرگ بیابان

    پاسخحذف
  2. salam...
    در موقع تولد در گوشمان اذان ميگويند
    و در موقع وداع بر جسدمان نماز
    فاصله زندگي اينست از اذان تا نماز

    پاسخحذف

زمان دایره‌ای

     فکر کن زمان، خطی و مستقیم نباشه.  مثلن زمان دایره‌ای باشه و ما همیشه و تا ابد در یک زندگی تکرار شویم. غیر منطقی هم نیست.  بر اصل فیزیک،...