۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۹, سه‌شنبه

بدو بدو زندگی



وقتی بچه بودیم، دائم روی دوپا بند نبودیم و یورتمه می‌رفتیم
تا جهان را کشف کنیم
زودتر بزرگ بشیم و دنیا را فتح کنیم
در سن بلوغ، عشق رو شناختیم و پر از رویاهای رنگی
دنبال یه گوشه‌ی دنج می‌گشتیم که لم بدیم و به عشق فکر کنیم
در سن جوانی هم خوابی عمیق و طولانی و سراسر  رویا داشتیم
به این‌جا که می‌رسیم، دوباره بچه می‌شیم
دائم در حال رفتن و اومدنیم
یه گوشه بند نیستیم که مبادا
بیکار بشیم و ذهن‌مون از بابت 
شکست‌ها
 یاس‌ها
 جاماندن‌ها و رویاهای سوخته
دهن‌مون رو سرویس کنه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

زمان دایره‌ای

     فکر کن زمان، خطی و مستقیم نباشه.  مثلن زمان دایره‌ای باشه و ما همیشه و تا ابد در یک زندگی تکرار شویم. غیر منطقی هم نیست.  بر اصل فیزیک،...