۱۳۹۱ اسفند ۴, جمعه

ایزد پاکانا



تا خبر شدم در دادگاه باختم، افتادم به جون تلفن و به هر کی که به عقلم رسید ، گفتم
فلانی دیوان عالی،         منابع طبیعی آشنا نداری؟
و تو شک نکن که آشنا از در و دیوار سرازیر شد
همه آشنایان دوزاری
و از همه پلیدتر اونی که چشماش آب مروارید آورده بود و ندید طرفش کیه
یه بیست روزی اسیر آقا شدیم و با غمزه‌هاش راه اومدیم و به روی خودمون نیاوردیم که ایشان هم به زودی.... می‌ره تو پیت
فکر کن وکالت بدی، اختیارات بدی بعد هر روز آقا بخواد خر کشت کنه جاده
و استخفرالا که من این‌طور هالو شده باشم که تا سر کوچه حتا برم
................. القصه تازه امروز که با کلی گانگستر بازی تونستم گیرش بیارم و اون وکالت کوفتی رو ازش بگیرم
جونم به لبم رسید. 
حالا باز دوباره بدو بدو دنبال نفر بعدی
خیلی‌ها قول دادن کلی هم گرگ خواب دیدن  ملک رو مفت از چنگم درآرند
باز با همه این‌ها کم نمی‌آرم
زندگی من پر از معجزه بوده و دوباره به انتظار معجزه نشستم

ایزد پاکانا
خداوند عالمیانا
لطف بفرما معجزه‌ای دیگر اراده کن

یعنی هفتاد سالمم بشه، با دو دست دندان عاریه و غوزی تا زانو،  باز باید از این اولاد آدم دوری کنم
اینم شد سرنوشت ما که برخی فکر می‌کنند و با پررویی بهم می‌گن:
تو دلت می‌خواد جفت داشته باشی با خودت لج کردی 
والله که من جز خوندن تمام خطوط کف دست اولاد آدم کاری نکردم که از همگی گشت
بیزارم و از خودم محافظت می‌کنم

برای برخی
یه سوژه مفت باشه پیر و جوان هم نداره
البته دور از جون آدم حسابی‌ها


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...