۱۳۹۲ تیر ۵, چهارشنبه

تورم بلوغ



یک کار مهم دیگر هم کردم
همین‌طور که خودم رو پهن کرده بودم روی کار و بین قرص‌های آب رنگ ول می‌زدم که یاد چیری افتادم
اول تابستون
جستی پریدم و یه آماری از کل کارها گرفتم. بدون استثنا تمام نقاشی‌های من در تابستان رسم شده بود
و یک کشف جدید که آب‌رنگ‌ها به دستتم داد
یادم افتاد، به محض تعطیلی مدارس من آستین کت حضرت پدر در دست روانه‌ی لوازم تحریری محل می‌شدم
کلی خرت و پرت رنگی و کاغذ و ... می‌خریدم که کل تابستون رو نقاشی کنم
بعد هم تا مدت‌ها این ابزار از من آویزون و به هر جا که می‌رفتم همراهم بود
از بالای پله‌های بام تا وسط شاخه‌های درختان حیاط حیطه‌ی من بود و من در عالم رنگ
و این‌که
هنوز بعد از هزار سال بر حسب عادت اول تابستون من نقاشم تا اول پاییز
جل‌الخالق چه کرده این بچگی با ما و هم‌چنان توقع داریم بزرگ بشیم، که خب راه نمی‌ده
ما یا در آرزوهای بچگی گیریم و یا در آموخته ‌های آن





داستان نقاشی باعث شد سری به عکس‌های قدیمی بزنم
بعد از دیدن یه چند صدتایی فتوگراف کشف بعدی سربرآورد
از برخی عکس‌ها شتابزده می‌گذشتم که نه جست می‌زدم که نبینم
یک لحظه توقف و مچ گیری
برگشتم و همون سه چهار عکس مزبور را دوباره دیدم،‌مربوط به محدوده‌ی دوازده سینزده سالگی بود
با دماغی پف کرده و صورتی دوست نداشتنی
سریع عکس‌ها را پرینت گرفتم و زدم به دیوار کارگاه
و این آغاز ارتباط من با منی شد که از همان زمان تا کنو در گوشه‌ای مبحوس بود
منی که در اکنون می‌دیدم دختر زیبایی بوده و من چرا این همه از خودم پریشان بودم؟
می‌دونم. بس‌که این حضرت خانم والده غر می‌زد و دعوام می‌کرد
نه که اهل بیت پدری همه چاق بودن، دلهره داشت من هم مثل اون‌ها بشم و در نتیجه زحمت کشید و به کل گند رو کشید به ایام نوجوانی ما ..... تا همین حالا
باور نکن ولی هنوز روزی یک وعده بیشتر غذا نمی‌خورم، با 175 قد 54 کیلو هستم، چون عادت کردم از خوردن بترسم

از این‌که شکل خواهرام بشم، بترسم
از این‌که یک بشقاب غذا را با خیال راحت بخورم، بترسم و ....چون هنوز گوشه‌ی گلخانه‌ی پدری پنهانم
نقاشی‌هایم را به حضرت مادر نشان نمی‌دم چون اون ترس همیشگی با من مونده که بلافاصله می‌خواد بگه:
این‌ها چیه؟ 

دختر گنده؟
 فقط لنگ دراز کردی؟
 برو بشین سر درست
وقتی هم که چند نفر از نقاشی‌م تعریف می‌کردند می‌شد، ژنی که از ایشان به ما رسیده و ما هم به یاد نداریم ایشان به جز نقاشی‌های زمان ابتدایی من
رسم دیگری در زندگی به رخ خلق کشیده باشه


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...