منه ذهنی من که از آغاز بنا بوده در مقام دوم شخص حضور داشته باشه
از منه من پیششی گرفته و اول شخص شده
گاهی دلش میخواد فریاد بزنه
خودش را به در و دیوار بکوبه
حتا موهاش رو بکنه و اگر دست داد خدمت هر کی بهش گفته بالای چشمت ابرو است را دربیاره
همین مواقع است که شناسایی میکنم
میفهمم این درد از خانهی دزد داره سربر میآره
دزد دشمن= منه ذهنی
مستاجری که یکپا صاحب خانه شده
قرار بود فقط در نقش گوکل بازی کنه پردازش داشته باشه و خلاصه منشی در خدمت
به خودم آمدم دیدم، پست ریاست را از من ربوده و سوارم شده
چارهای ندارم جز باز پس گرفتن خودم
از خودی که من نیست
بازتابهای اجتماعی ، خانوادگیست
آموختههای عمر پشت سر. دیروز و نگرانیهای فردا
خلاصه که همخونهی پر دردسر