۱۴۰۴ مهر ۲۰, یکشنبه

گندم، پر

 


    هیچ انسان دوپایی از گذشته، به جستجوی من نباشد.

    زیرا گندم دیروزها پشت درهای رنج بزرگ شد، عقل رس شد. مو سپید شد ؛ حتا من هم گندم دیروزها را نه دوست دارم نه می‌پسندم.

  حتا گندم یک‌سال پیش، حتا ماه گذشته نیستم. اگر مورد پسند کسی در گذشته بودم، بی تردید او دیگر در اینک مورد پسند این گندم نیست. 

    گندم پیر شده، آرزویی نداره، تنها در لحظه‌ی اکنون ساکن است و حتا دیروز را از یاد می‌برد.  لحظه به لحظه،  دم به دم زندگي می‌سازم. برای خودم. تنهای تنها. 

  

من و قمری‌های خونه

    یک عمر شب‌های بی‌خوابی، چشمم به پنجره اتاق بود و گوشم به بیرون از اتاق. با این‌که اهل ساعت بازی نیستم، ساعت سرخود شدم.     ساعت دو صبح ک...