۱۳۸۴ دی ۲۱, چهارشنبه

تخم جن




نام : هاني . ....معروف به :..... بيبی
چهار ساله ...از نوع , تخم جن ......!دختر , فخري خانم همسايه بغلي . امشب پيش منه تا پدر و مادر مهربونش , خوب و
سير خدمت هم برسند و يكي پيروز از گود بياد بيرون
من كه عادت به اين پديده هاي نوظهور , بچه آزمايشگاهي ندارم ,
خودت بايد حدس بزني چي ميشه  
*****
گفتم : ساعت دوازده گذشته .... بيبي جون لالا نداره ؟
بيبي : تازه هنوز سيريال اون آقا پليس كه سيبلان مخسره داره رو نديدم كه :ا
بیبي جون پوآرو زبان اصلي است و ساعتش براي سن شما نيست .ا
همين موقع بود كه موبايل آخرين مدل بيبي جون زنگ زد و با كمال تعجب نيم ساعت مكالمه , جيش, بوس ,لالا به درازاكشيد و بعد از كلي ضر , ضر مكالمه تموم شد .ا
بيبي جون شما بخواب روي تخت, خاله مامان مياد دنبالت  
بيبي : ولي منكه ( سيدي _ منم ) و نياوردم كه بخوابم ! 
حالا امشب گوش نده , بخواب  
بيبي : من , اصن مامانم و مي خوام , منو بي بر خونمون , مامااااااااااااااااااااااان ! 
نوكر پدرتم ,بيا خاله برات يه قصه بگه , بخواب  
بيبي : گيصه دوس دارم .ا
يكي بود يكي نبود ؟ بيبي : چي , يكي بوده , بعديش يكي نبوده ؟
بيبي جون , همه قصه هاي عالم از لحظه اي شروع شد كه , يكي بود و چون كس ديگه نبود , رفت و يك قصه اي ساخت .غير از خدا , هيچي نبود .ا
بيبي : تو كه الاني گفتي : يكي بوده !!! 
خب اونكه خدا بود و هميشه بوده ولي يك نفري هم بوده  
بيبي : پس اگه يكي ديگه هم بوده , خدا كه تهنا نبوده ؟ 
عزيزم قصه است گوش كن , گير نده 
بيبي : پس يعني , فقط خداي تهنا بوده , بعدم هيشكي نبوده
پس از كجا فهميده بود كه خداست ؟
خدا , خداست , چون خداست  
بیبي: خوب باقيش و بگو
 بزرگترا تا كم ميارن 
 چيشاشون اين شكلي ميشه و اخمو ميشن 
فميدم خودتم نمي دوني  
آره داشتم مي گفتم : يكي بود , يكي نبود , غير از خدا هيچكس نبود . يه آقا گرگه اي بو د
بيبي : اه تو كه الاني گفتي : غير از خدا هيچكس نبود ؟ چيطوره گورگه بود ؟
یه چيزهايي بود , فقط آدم نبوده , يه گرگه اي بود كه خيلي شيطون بود 
بيبي : پس شيطونم كه بوده ؟ !ا
عزيزم چشمات و ببند , به قصه گوش بده , اول همه قصه ها , اين را ميگن ! 
بيبي : يعني ماه و زمينم نبود ؟
چرا اون ها از خيلي قبل تر بودن
بیبی : نخيرم , مامان فخريم ميگه :
اول هفته آسيمون و سيتاره ها رو ساخت آخر هفته هم آدم و ساخت واسه همين آدم آخر هفته كار نمي كنه !!
پس ديدي عبضي گفتي
اگه ماه بوده , آدم هم بوده
تو بچه اي , يا نكير و منكر شب اول قبر ؟!! بگير بخواب ديوونه ام كردي
بيبي : ديگه گيصه نميگي ؟ نه ! تو يه قصه بگو ,منو خواب كن , لنگ و انداختم !
 غلط نكنم اين مامان و بابات هم تو ديوونه كرده باشي كه دارن هم ديگه رو مي كشن
بيبي : حالا يه گيصه بگو تا خوابم ببره
اوني كه با اين قصه ها خواب ميشد , بچه هاي زمان ما بود 
 ببخش بيبي جان
 قصه هاي من از رده خارجه , شما بچه هاي اينترنت و ماهواره , بالغ پا به دنيا مي گذارين !!ا
ما يك ساعت فيلم و مي ديديم تا قبل از ( د_ اند ) آرتيسته خانومه رو ماچ كنه , فيلم هاي شما از اتاق خواب شروع
ميشه , وسط فيلم موضوع تازه معلوم ميشه ؟



۲ نظر:

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...