۱۳۸۵ اردیبهشت ۲۱, پنجشنبه

رو در وايسي خدا

رودروايسي با خدا
از آنجايي كه اول چرايي عالم خدا بود كه :ا
چرا آدم را آفريد ؟ نيك ديدم از او بزرگتر نباشم و هزار چرايي آفريدم .ا
........ از آن رو كه فرمود : تو خدايي ! مجبور شدم خدا گردم تا او را خوشحال ساخته باشم و روي ابليس را كم و پوزي او را
ميهمان كنم .ا
...........
اگر گفته بود , انگيزه اش براي آفريدنم چه بوده ؟ زودتر راه و چاهم را مي يافتم !!ا
............
اگر دوست نداشتي ما سيب را گاز بزنيم , چرا از آن منع مان نمودي ؟
نمي دانستي مخلوق تو مثل تو , هر آنچه اراده كند , بايد انجام شود و نه , نمي شناسد ؟ا
گرنه حكمت دميدن روحت , در او چه بود ؟ا
............
اگر عشق را تو آفريدي و به جهان بخشيدي , چرا هر بار اسم عشق را مي آورم همه تا بناگوش سرخ مي شوند و چشم
غره مي روند ؟!!!!!!!ا

۱ نظر:

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...