كي , از كجا فهميد اسماعيل چقدر سرسپرده به قربانگاه رفت ؟
همان قدر كه پدر پسر را به مسلخ ميكشاند ؟
ابراهيم از چه ترسي كشان , كشان اسماعيل را به قربانگاه مي برد ؟
از عشق نبود كه در نهايت رضايت او باب امنيت و آسايش ماست
خود فريبي نكنيم . انسان از زماني خدا خواست كه در زمين احساس عدم امنيت كرد . مثل
وقت كودكي كه دستم از زير چادر بلند و ليز مادر سر خورد و رها شد
صادقانه گريه كردم چون : حامي گم كرده بودم
همان قدر كه پدر پسر را به مسلخ ميكشاند ؟
ابراهيم از چه ترسي كشان , كشان اسماعيل را به قربانگاه مي برد ؟
از عشق نبود كه در نهايت رضايت او باب امنيت و آسايش ماست
خود فريبي نكنيم . انسان از زماني خدا خواست كه در زمين احساس عدم امنيت كرد . مثل
وقت كودكي كه دستم از زير چادر بلند و ليز مادر سر خورد و رها شد
صادقانه گريه كردم چون : حامي گم كرده بودم
اين حمايت از اسماعيل بايد از جانب كدامين خدا مي بود كه به قربانگاه مي رفت ؟
يا از ابراهيم كه به مسلخ مي رفت
خداي نامهربان و خشن چگونه پرستشي را سزاست كه جمع او نيكي است و صفات زيباست
خداي نامهربان و خشن چگونه پرستشي را سزاست كه جمع او نيكي است و صفات زيباست
اگرابراهيم دچار اوهامي در نيمه شب شده بود ويا اگر خدا .خدا نبود و تا آخر مراسم قرباني را نگاه مي كرد و گوسفندي نمي فرستاد ,آيا
واقعا ابراهيم قرباني مي كرد ؟
كسي كه عشق را نمي شناسد خدا را نمي شناسد
زيرا خدا محبت است
چطور اين منبع عشق از پدر قرباني پسر خواهد ؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر