۱۳۹۳ آذر ۳, دوشنبه

این ذهن، نصب بیگانه




خدا جهل ما رو بگیره کافیه
اولی‌ش از من که از ترس تاریکی شب گرفته تا قضاوت‌های بی‌دلیل و ..... همه
از جهل است و بس
ازجایی که از خیلی خیلی جوانی سر از خانقه و دراویش درآوردم
و از روزهایی که می‌دیدم مردم الکی زیر لب ذکر می‌گیرن و چشم‌هاشون یا به سمت راست و گذشته سفر می‌کنه
یا به چپ و آینده فهم می‌کردم این لب‌ها الکی تکون می‌خوره
زیرا ذهن من از هر چیزی یک نتیجه‌ی خانقهی می‌خواست
همان‌ها که شنیده یا خوانده بود، در پی اطلاعات خودش بود و من که بر بال ابرها نظاره گر بودم
البته به خیال خودم
زیرا، این ذهن بود که به من نمره و امتیاز می‌داد و من که برای خودم کلی منی بودم
تا همین دو سه روز پیش
من هیچ‌گاه دنبال موسیقی ایرانی بخصوص از نوع عرفانی‌ش نبودم و عرفان شنوایی را از ریتم کیتاره و در جنگل خدا می‌طلبیدم
به لطف گنج حضور بین برنامه‌ها چیزهایی را به اجبار شنیدم
یک روز صبح چشم باز کردم و ریتم ترانه‌ی هو الحی و هوالحق و هوالهو همین‌طور در ذهنم بالا و پایین می‌شد
وسطای مراسم چای صبح‌گاهی بودم که کشف مهمی کردم
نه در سقاخونه و مسجد و یا خانقاه. بل‌که کنار ماشین لباس‌شویی و در مطبخ
همون نقطه‌ای که بی‌مهابا من را همیشه به چلک می‌برد و می‌پنداشتم نقطه‌ی انرژی چیزی در اون مکان هست
که البته نیست
تنها نقطه‌ی مشترک من بین چلک و تهران همین مطبخ است که در این دو ننقطه‌ی جغرافیایی کاری یک‌سان می‌کردم
و همین بس بود که همیشه سر از چلک دربیارم
نه وسط کارگاه نه در ایوان و نه در هیچ‌کجای دیگر خونه که هیچ شباهتی به خونه‌ی جنگلی نداره
این ریتم هو الحی و هوالحق و هوالهو رهایم نمی‌کرد و من اصلن به‌یاد چلک نیفتادم
چای دم شد و صورت شستم و هم‌چنان ذهنم می‌خواند هو الحی و هوالحق و هوالهو
و کشف رخ داد
ذکر برای این نبود که متصل به عرش بشی
ذکر صرفن برای هدفمندی ذهن و سکوتش بود و من هرگز ندانستم
که چرا از دالایی لاما و نوچه هاش در تبت وابسته‌ی مانترا هستند تا شیخ اجل در کردستان
که یا حق و یا هو می‌گفت
عقل اون‌ها بیشتر از من بود
ذکر اسباب صدا خفه کنی ذهن بود و تازه فهم‌ش کردم
امروزم هم همین‌طور شروع شد با بیداری  هو الحی و هوالحق و هوالهو بازگشته بود
این نه به معنای نزدیکی به جایگاه خداوندی‌م یا هیچ دلیلی که صرفن برای ساکت کردن ذهن بیگانه‌ است 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...