۱۳۹۳ آذر ۳, دوشنبه

سهم ما





سال نود که از چلک برگشتم با مستاجری مواجه بودم که رفتارش به خریت فخر می‌فروخت
و بس‌که آدم‌های بی‌خودی بودن و اراذل کارم کشید به شورای حل اختلاف و .... تا تخلیه به زور قانو
که البته سر جمع یک‌ماه هم نشد
خستگی‌ها کلی منو ترسونه بود و خرابی‌هایی که برام به‌جا گذاشته بودن
بلافاصله افتادم به بازسازی و .... اون وسط‌ها کابینت‌ها رو هم عوض کردم و نزدیک 5 میلیون هزینه شد
کاری که هنوز برای خونه‌ی خودم نکردم. مطبخ این‌جا هم نیاز به بازسازی داره
یعنی قبلن شده ولی در دهه‌ی هشتاد
القصه
یک هفته ده روزی کشید تا هی این اومد و اون رفت و چه آدم‌های غریب و حرف های عجیبی که می‌شنیدم
روزی مامور بنگاه آمد دم در و گفت :
این آقا این‌جا رو پسندیده فقط سر قیمت می‌خواد با شما حرف بزنه
از بالای پله‌ها سرک کشیدم
وای.......... چشمت روز بد نبینه یه ژژو اون پایین بود که اگر مشتی ارزن برسرش می‌بارید یک عدد هم پایین نمی‌آومد
یک قدم به عقب برگشتم و به بنگاهی گفتم : این چه‌طوری می‌خواد از عهده اجاره بربیاد؟
یکی باید دماغش رو بالا بکشه
خلاصه که ..................................... عصر فرداش بعد از دیدن فرزندانش ما در بنگاه قرار داد نوشتیم
همون روز که دیگه ازش کلی شناخت پیدا کرده بودم، فهم کردم این طرف اصلن براش فرق نداشت کابینت چی هست؟
اون فقط یک خونه‌ی امن بزرگ می‌خواست که در نبود بانو همسر که برای زایمان دخترش در ولایت فرنگ بود
دختر هم‌چون قرص قمرش در امان باشه تا از سر کار برمی‌گرده
البته اینم بگم که همون سر و ریخت آشفته از مدیران رده بالای اتاق بازرگانی از آب دراومده بود
مردی مودب و ...... خانواده‌ای کاملن دوست داشتنی
تا حدی که سال گذشته که سومین قرار داد رو امضا کردیم
حتا دلم نخواست اجاره‌اش رو زیاد کنم
از ترس این‌که مبادا سختش باشه و از عهده بر نیاد
امسال قرار داد سال چهارم با اندکی افزایش امضا شد و چه درس بزرگی از این ماجرا گرفتم
همیشه درگیر زیبایی و مال و منال مرحوم حاجی بودم
ارثیه‌ای که گاه اصل بهشت و گاه خود جهنم می‌شد
شاید اگر این همه در بند ظاهر و مقامات نبودم
هنوز این چنین تنها نبودم 

چیزی که سهم و حق ماست در آرامش ما هویدا می‌شه
نه در تکاپو و واویلا

۲ نظر:

  1. ایشاالله که خیره- این چه دوشنبه ای هست که به شما اینچنین انرژی داده دو سه تا پست در یک روز- پس دعا می کنم همیشه براتون اینچنین دوشنبه باشه... پر انرژی و بر قرار.
    چند روزیه دارم دوباره شب ها دایی جان رو تماشا میکنم و مدام یادآوری دیالوگهای قاسم :)
    - راستی برای دو هفته میام بدیدار خانه پدری... پرم از تشویش و بی تابی....

    پاسخحذف
  2. تا وقتي به فكر نيك بچسبيم همه چيز خوبه
    در واقع خير و شر مفاهيمي كاملا ذهني‌ست
    وقتي فقط در حالا باشيم، نه سابقه‌اي از ديروز برابر و نه خاطره‌اي ناگوار در آستين
    دليلي براي اضطراب نداريم
    در اين لحظه دل تو خالي‌ و سرت در آشوبه و متصل به قلب فيزيكي
    به چيزي فكر نكن، حتا نه به شادی دیدار
    کاری که من دارم می‌کنم
    پریا هم بناست برای تعطیلات بیاد
    از تجربه‌ی سال گذشته درس گرفتم
    نه ذوق زده بشم و نه هیچی
    فعلن امروز است.
    من در حالا

    این مش قاسم رو سه سال پیش با کیفیت نسبتن خوب خریدم
    ولی دوست ندارم خودم بذارم و ببینی
    اتفاقی‌های تی‌وی ولی هم‌چینی حال می‌ده که تا ولایت خر

    پاسخحذف

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...