۱۳۹۳ آبان ۱۹, دوشنبه

تنسگریتی




اصولن یک‌جور وفاداری صادقانه از نوع خرکی نسبت به آموزه‌های شیخ اجل کارلوس درمن هست
که هر جا می‌رم و هر چه می‌شنوم به برسی همه با گفته‌های او برمی‌آم
امروز که از اول صبح وسط برزخ بیدار شدم
همون‌جایی که ذهن نیست و هست
تو هستی و نیستی
شاکی یا راضی
یه چی مثل بلاتکلیف بی‌قرار
داستان همیشه این شکلی بوده که توجه‌ام به چیزی معطوف و بهد به خودم می‌‌ام می‌بینم خود چیز شدم
بعد هم که فهمیدیم این هم هویت شدن با چیزها باعث کلی چیز می‌شه
درسته کلی چیز آموختم و رفتم جلو، اما خودش اسباب شر هم بوده
ابزاری برای منه ذهنی‌م
کلی هم هربار درد می‌کشم تا از پیله‌ای که دور خودم تنیدم بیام بیرون
تا از دردش خلاص بشم
اما تقریبن سه ماهه به‌قدری شبانه روز شهبازی شنیدم که صداش رو می‌شنوم
کهیر می‌زنم
دست خودم نیست چاره ندارم
مدام باید یه چیزی باشه تا یادم بمونه که همیشه هی فراموش می‌کنم
و تا دوباره یادم بیاد باید کلی جون بکنم
به اسباب الحیل گفته‌های شهبازی این مدت منه رو هی خفه کردم
اما
امروز از صبح یه چی می‌گه که خیلی مطمئن نیستم منه می‌گه یا صاحبش؟
می‌گه: سه ماه نشستی چلک و ....اون همه ژانگولر بازی
وقتی برگشتی تهران خودت هم فهمیده بودی دیگه اون آدم قبلی نیستی
به کل جهان زیر و زبر شده بود
تا جایی که این تغییر رو همه فهمیدن از پوست صورتم می‌گفت تا آرامش حضورم
با این‌که کار بسیار دشواری انجام شده بود
و پوست خودم و خودش رو برگ برگ کنده بودم با مرور و خیلی خیلی دشوار تر از این ماه‌های در گذر
ولی من هنوز همون خری‌ام که بودم
هنوز با صدای شهبازی خودم رو ساکت و در لحظه حال نگه می‌دارم
در حالی‌که شیخ ما سال 1997 از دنیا رفت
و نه صدایی‌ش با من بود و نه تصویری ازش در سر دارم
اما 










لب لعلی گزیده‌ام که مپرس
هیچی به قدر شیخ اجل به دلم نیست
هم‌چنان معجزه در مرور است و تنسگریتی


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...