۱۳۸۶ آذر ۱۳, سه‌شنبه

خونه جون


از دیشب تهران نبودم تا الان که تازه اومدم
مثل اینکه لازم داشتم بیست و چهارساعت در شرایط نا مطلوب باشم تا هزارباره قدر داشته‌هام را بدونم
برای تک‌تک لوازم صورتی خونه دلم تنگ شده بود
دیشب سعی می‌کردم با چشم بسته صدای شومینه رابا صدای شومینه خونه عوض کنم، بلکه بتونم تحمل کنم و زودتر صبح بشه
بعضی وقت‌ها این رابین‌هود بازی‌های احمقانه که قصد داریم باهاشون بگیم خیلی موجود دوست داشتنی و نازنینی هستیم" که البته نیستیم و ادا در می‌آریم.

"کلی خودمون را به زحمت بندازیم
بی‌اون‌که مشکلی از اون مادر مرده حل کنیم
خلاصه که قربون همین چارخونه خودم برم که
آرامشش را به هیچی نمی‌دم


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

زمان دایره‌ای

     فکر کن زمان، خطی و مستقیم نباشه.  مثلن زمان دایره‌ای باشه و ما همیشه و تا ابد در یک زندگی تکرار شویم. غیر منطقی هم نیست.  بر اصل فیزیک،...