۱۳۹۱ تیر ۱۶, جمعه

به جنگ من



وقتی ذهن دچار آشفتگی می‌شه، می‌شه علائمش رو در جای جای زندگی دید
از اتاق و خونه تا ریخت و قیافه خودم
و در این میان نباید گل‌های ایوان را از قلم انداخت
از بهار می‌دونستم باید یه‌کارهایی انجام بدم واین مسیر تهران تا شمال مجالم نمی‌داد
و این چند روز اخیر که از کنار چشم می‌دیدم و به روی خودم نمی‌آوردم
امروز که از صبح وسط محله‌ی ابلیس ذلیل مرده چشم باز کردم
یه پرتگاه کم داشتم که ازش بپرم پایین
یا یه جاده که بپیچه و من نپیچم
ولی این ذات مبارز همیشه دقیقه نود آستین بالا می‌زنه و نگهم می داره
ظهر به زور به مراسم ظهر جمعه و کشک بادمجان گذشت 
بعدهم به دیدن فیلمی در مرکز خانواده‌ی گل‌باقالی‌م
بعد از فیلم داشتم می‌رفتم تو مایه پیچ تو پیچ به‌ناگاه از جا کندم و زدم به ایوان
دو سال پیش دو فقره گلدان بنجامین برگ بیدی از طریق قلمه ایجاد کرده بودم
و از جایی که درگیر هی گلدان برو پایین بالا شدم 
فراموشم شده بود این بی‌نواها رشد کردن و دیگه وقت گلدان بزرگتر شده
وسط گرمای چهل درجه
سینه خیز خودم رو رسوندم به ایوان و آستین زدم بالا تا همین حالا 
اوه ه ه اگه بدونی چه‌قدر کار عقب افتاده داشتم
گوجه فرنگی‌ها ، بنجامین ، پیچ رونده و .... همه جابه‌جا و هم‌زمان کانون ادراکم سر می‌خورد
به خودم اومدم دیدم ، آقا دلم می‌خواد بنویسم مثل قدیم
دلم عطر عود و هوای خنک با یک لیوان چای احمد عطری می‌خواد
و همین‌طور یک موسیقی ملایم
به خودم اومدم این‌جا بودم و لیوان روی میز
نه اون آدمی که صبح چشم باز کرده بود
که خودم بودم
خود قدیمی و مبارزی که در هیچ شرایط به چیزی وا نمی‌ده
دوباره خواب رخوت، آشفتگی و پریشانی نم نم چنان با خودش برده بودم که حالیم نشده بود

اوه یادم رفت بگم

دیگ خورشت کرفس شام هم روی اجاقه
و هندوانه‌ی خنک روی سینی یخچال منتظر اهل خانه
به زور باید خوب زندگی کرد



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...