دو روزه تو نخ ابرم که بارون بزنه
البته نه بارون ، باران
همهاش به این فکر میکنم که چهطور میشه ما دلتنگ یه کسی میشیم؟
حتا در عشق؟
شاید اعتیاد به نوعی انرژی باشه که ناگاه قطع میشه
اما اینکه یه چیزی انقدر در من رسوخ کنه که بابتش دلم برای یکی تنگ میشه
چیه؟
نه من
همه
این رو درک نمیکنم این چه کوفتیه که باعث میشه آدمها وقتی یکی رو وارد زندگیشون میکنند،
بعد هی دلشون براش تنگ میشه؟
مشتاق دیدن و شنیدنش میشن
مشتاق رسیدن؟
شاید هم از بلاروزگار هورمون باشه؟
شاید چی رو نمیفهمم
چاشنی چه انفجاری زده میشه که ما برای اونی که تا دیروز نبوده
امروز هست یک..................... هو بیقرار میشیم؟
انگاری که الانه است که بمیریم
بگو عشق؟
ولی همین عشق هم یعنی چی؟
که ما وقتی یکی میآد انتظار داریم برای ابد بمونه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر