۱۳۹۰ بهمن ۲۶, چهارشنبه

نه من پروازم که پرواز منم



جامعه، آدم‌ها، شکست‌ها، موفقیت‌ها، ................. همه‌ی این‌ها طی سال‌ها از ما چیزی را می‌سازه که در آغاز نبودیم
پیش‌ترها پروانه‌ای بودم مداوم در پرواز
در عطر صحر تا شامگاهی گل‌ها غوطه‌ور
از دور اگر سایه‌ای در افق می‌دیدم تا رسیدن به موضوع هزاران افسانه می‌سرودم
خلاقیتی سرشار و غیر قابل کنترل
من زنده بودم و عاشق زندگی و پرواز
انرژی هستی، بودن، خواستن و اراده درم فوران داشت
حالا
صبح با کش و وقس بی‌پایان از بستر می‌کنم
مدام در مبارزه با عاداتم هستم
از جابه‌حایی ساعت خواب تا تغییرات مداوم در نحوه‌ی زندگی و سکونم
چون از بیرون کندم و به خودم برگشتم
اما این من، من نیست
منی، ترسیده، خسته ، بال‌هایم شکسته
نه که نتونم پرواز کنم. هنوز پرواز را به‌خوبی در یاد دارم
اما می‌ترسم بال‌هام زخمی بشه، گرده‌های زرین‌ش بریزه
می‌ترسم قورباغه‌ای در مسیر در انتظار بلعیدنم باشه و خیلی از ترس‌های دیگری که
قدیم‌ها تجربه نشده بد و نمی‌شناختم. در نتیجه بی‌پروا عاشق پرواز ودم
اوه این از همه مهمتره که یادم رفت
ارقام سجلد احوالم که منو از رسم زندگی باز می‌داره. در حالی‌که این ارقام بر من و در من جایی نداره
جامعه و ذهن تربیت یافته اون‌ها را باور داره .     نه من
این یعنی رسیدن به پیری تحمیلی
یعنی می‌خوام ولی نمی‌شه
جرات ندارم کسی را بشناسم چه به این‌که عاشق بشم
جرات ندارم یخندم، برقصم، رویا بسازم 
نه که جامعه‌ی کوچک من آن‌ها را نپسنده
من خودم نیستم چون به مرزهای جامعه و ذهنی رسیدم که هیچ یک مال من نیست
تزریقات بیرونی
حالا مثل یک آدم آهنی فقط زنده‌ام
صبح تا شب باید مراقب باشم، از واحدی تجدیدی نیارم 
باید از خودم دل بکنم و به فکر کسانی باشم که من نیستند
اما مجبورم چون ترسیده‌ام و شوق زندگی از من رفته
خب اگه رویا نبینم، عشق نورزم، پرواز نکنم، ..... مثل  آهنی زیر باران افتاده زنگ می‌زنم
جریان حیات متوقف می‌شه و فقط می‌شه در این تکرار ها به دیدار مرگ لحظه شماری کرد
خب این من نیستم. اما چاره‌ی دیگری نیست



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...